در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش« ماداریم از این خونه می ریم» به کارگردانی حسین اکبرپور

سایه های بحران اودیپی در درامی نیمه اکسپرسیونیسمی

رسول نظرزاده- نمایش « ماداریم از این خونه می ریم» نوشته بهزاد آقاجانی و به کارگردانی حسین اکبرپور از مشهد در نهمین روز از سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر در تماشاخانه استاد سمندریان مجموعه ایرانهشر به روی صحنه رفت.

نمایش «ماداریم از این خونه می ریم» می کوشد به سایه های تیره ی یک درام اکسپرسیونیسمی ایرانی نزدیک شود. از این نظر برخی درام های روانشناسانه ی استریندبرگ را به یاد می آورد ( اشباح ) با این تفاوت که ازحساسیت شیزوفرنیک شخصیت های اصلی چندان خبری نیست. همان مرد تنها و منزوی و خانه ای که در پشت خوشبختی ظاهری اش، بحرانی تلخ و کابوس وار در جریان است، همان نگاه بدبینانه به شخصیت زن که در اینجا تعدیل شده است. همان شخصیت روان پریش که در اینجا در شخصیت پسر نوجوان- ارشیا – تبلور یافته است.

همه ی ماجرا دریک شب در پشت میزی بلند که چهار نفر از اعضای یک خانواده در حال سوپ خوردن هستند اتفاق می افتد. گاه پسر نوجوان – ارشیا- از پشت صندلی بلند می شود و از صحنه دور می شود اما بار دیگر به صحنه باز می گردد. در شب تولد «آرش» مرد جوان که به تازگی بعد از هفده سال به خانه بازگشته دیگراز شلوغی وسرو صداهای یک مهمانی بزرگ خبری نیست و همه چیز در سکون و سکوتی سنگین فرو رفته است. تماشاگر در این بخش در حوزه اطلاعاتی ، همسطح اطلاعات آرش قرار دارد که در آن خانه تازه وارد است ومی خواهد بداند طی این مدت در این خانه چه اتفاقی افتاده است. هر پرسش او یک گام تماشاگر را با آدم ها و گذشته ی خانه بیشتر آشنا می کند. پدر لال است و روی ویلچر نشسته است و از بازگشت پسرش چندان خوشحال نیست. اینکه مرد جوان کجا بوده و چرا رفته چیز زیادی گفته نمی شود. زن جوان به صورت دانای کل در مر کز این بخش نمایش قراردارد که به وضوح همه چیز را تحت کنترل دارد و اندازه حرف زدن همه را تعیین می کند و می کوشد جواب های حساب شده بدهد. فضایی سنگین و پنهانکارانه که زیر نفوذ نگاه های او قرار دارد.اما این نفوذ از طریق پسر نوجوان- ارشیا –شکاف بر می دارد. او اطلاعاتی فراتر از تسلط زن به مرد جوان دارد که مرد با دردست داشتن آن ها، زن را وادار به پاسخ گفتن می کند. حالا دیگر لبخندهای مصنوعی و به ظاهرمحترمانه ی زن کاربردی ندارد و در برابر پرسش های صریح مرد، زن نمی تواند ساکت بماند. 

در گفتگوی میان پدر پیر ومرد جوان بخش هایی دیگر از بحران  گذشته ی آن خانه بیان می شود. باز هم زن نقش واسطه و مترجم حرف های آن دو را ایفا می کند. فقدان مادر در خانه در میان حرف ها نمایان می شود و این که پدر در دوره جوانی همواره به پرستارها و مستخدم ها بیشتر از همسرش توجه می کرده است.

اما بخش اصلی بحران با مایه های تیره ی اکسپرسیونیسمی پس از رفتن پدر و پسرنوجوان از سر میزشام رخ می دهد. رابطه ی عاشقانه ی ناگفته ی میان زن و مرد در گذشته، و از اینجا مرد  تبدیل به پدر/ معشوق/مسافر می شود همچنان که زن تبدیل به معشوق/ مادر/ قربانی می شود. حالا با چرخش نقش ها و آشکار شدن نقش تهاجمی مرد در بحران آن خانه بر ضد زن، این زن وفرزند ناخواسته اش است که می خواهد از آن خانه برود.

در نیمه ی اول نمایش به نظر می رسد اجرا به سوی تصویر زنی سیاه و پیچیده می رود که برای تصاحب ثروت آن خانه نقشه های حساب شده می کشیده است اما در بخش های پایانی این ایده به تدریج دور می شود تا شخصیت زن از هاله ی راز آمیز اولیه ی خود به صورت یک قربانی تبدیل شود. این چرخش در متن و اجرا به صورت ناگهانی اتفاق می افتد .حالا که زن جایگاه مقتدرانه ی خود را در همه ی ارکان آن خانه به دست آورده و دیگر به یک خانم طبقه ی بالا تبدیل شده نمی تواند به راحتی خانه را ترک کند و برود و همه چیز را واگذارد. این تصمیم  هنوز در متن و اجرا به صورت حفره باقی مانده و دلایل محکمی ندارد.

یکی از نقشمایه های متن و اجرا چرخش آرام یکی به دیگری است. مرد جوان با نشستن بروی ویلچر پدر به دوره ی جوانی او تبدیل می شود تا همان نگاه طمع جویانه را به پرستار خانه داشته باشد . حالا می توان فهمید که پدرهمان نقشی را دنبال می کرده که پسرهنوزتا امروزدربحران آن دست و پا می زند. زن جوان به جای پرستار دیروز و خانم خانه ی امروز فرو می رود تا در هر دو حالت احساس پوچی کند.

تم  گناه پدرها را پسرها بر دوش می کشند در زیر متن اجرا، دونسل آن خانه را به سراشیب می برد. بیش از همه ارشیا  به عنوان نسل فردا دچار بحران هویت شده  است. ارشیا، پدر واقعی خود را گم کرده است و به صورت نوجوانی سرگردان و بی هدف باقیمانده که از ادامه ی تحصیلش هم وامانده است. مرد جوان هم دیگر حالا نه می خواهد نقش جایگزین  را در خانه بازی کند ونه حتی می تواند نقش پدری خود را آشکار کند. زن نیز در نقش نه مادر/ نه معشوق گرفتار شده و نمی داند جایگاه واقعی اش چیست. در واقع آن ها همه در نقش های  نه این و نه آن  گرفتار مانده اند. زن و مرد جوان نمی توانند نقش پدر و مادر را به دلیل بحران ناتمام عاطفی شان به درستی ایفا کنند.

با اینکه اجرا و متن ارائه اطلاعات را به صورت مینی مالیستی پیش می برد اما هنوزبرای بیان نیازهای روانی و انگیزه های شخصیت ها نیاز به تمرکز و مهندسی بیشتری دارد. انگیزش شخصیت زن و مرد جوان نمایش هنوز در هاله ای از ابهام وبه شکل کلی دیده می شود. این که بحران آن دو در آن خانه  به هوا و هوس مرد جوان در یک مهمانی شبانه باز می گردد اندکی متن را از نگاه جامع دور وبه نگاه نیمه اخلاقی متصل می کند. ریشه های بحران در کمبودهای طبقاتی و محرومیت های ناگفته ی زن و کوشش برای ارتقا جایگاه خود نهفته است جایی که مرد جوان با بحرانی اودیپی و ایستادن در مقابل جایگاه پدر، با خیانت به او، هنوز میلی به حفظ قدرت و جایگاه حقوقی او ندارد.

غذا خوردن به عنوان یکی ازنشانه های مهم در متن و اجرا دیده می شود و پوششی است برای پنهان کردن حرف های اصلی شخصیت ها، انگار با غذا خوردن آن ها حرف های خود را می خورند. وقتی غذا خوردن تمام می شود، نوبت بالا آوردن رازهای فرو خورده است.

سکوت در فاصله ی میان حرف ها و نگاه، شیوه های به دقت تمرین شده در لحن و چهره و بیان بازیگرها است. شیوه ای که تماشاگر را با خود به لایه های زیرین ماجرا و روابط می برد. ضرباهنگ سنگین گفتگوی میان آن ها به حرکت آرام و پیوسته ی دوربین در یک برداشت طولانی در یک شام طولانی می ماند که همه چیز را با دقت دنبال می کند.

طراحی صحنه با طراحی میزی بلند و یک سینک ظرفشویی در مرکز آن –  بحران مرکزی در آنجا رخ می دهد- فاصله ی میان نقش ها را نشان می دهد . این نوع طراحی موجب می شود آدم ها پشت میز با فاصله از هم دیده شوند. توجه به نور که گاه با کلیدی روی آن خاموش و روشن می شود و صدای برخورد قاشق ها وظرف ها یکی دیگر از نشانه های اجرا به شمار می رود. پس زمینه ی تاریک صحنه که هیچ نشانه ای از خانه ای اشرافی را در بر ندارد بر وجه نمادین آن افزوده است.انگار شخصیت ها به دل تاریکی- گذشته یا دنیای مردگان- می روند و سپس به سر میز شام باز می گردند. رفتن پدر به سوی تاریکی نوعی مرگ را در ذهن تماشاگر تداعی می کند.

بازی های نمایش «ما داریم از این خونه می ریم» جزئی نگرانه و همراه با ضرباهنگ مناسب در بیان بحران ها پیش می رود. از فضا و لحن سنگین ابتدایی تا میل به جستجو و کشف کردن رازها در مرد و امتناع زن در بخش میانی تا کشف شدن رازها و بیان ناگفته ها  در بخش آخرکه ضرباهنگ گفتگوها را از حالت خودار به پرخاش و اعتراف تبدیل می کند. در هر سه بخش، سه بازیگر اصلی محمد جهانپا در نقش مرد جوان – آرش- ، ندا محمدی در نقش سوفیا زن جوان، و سپهر ملاحسینی در نقش ارشیا پسر نوجوان خانه ، قابل توجه ظاهر می شوند. موسیقی آرام نیز درلایه های متن و اجرا بر لایه های بحرانی خاموش که اندک اندک زنده می شود و رشد می گیرد اشاره می کند.

 

رسول نظرزاده

عضو کارگروه نقد سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر




نظرات کاربران