نگاهی به نمایش «مرد شده» به کارگردانی آسوبهاری
کلیشه ای و تکراری
رفیق نصرتی- نمایش " مرد شده" نوشته و کار آسو بهاری در اولین روز از سی و هفتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر در تالار مولوی به روی صحنه رفت. "مرد شده" دربارۀ زنی است که جلوی داعش ایستاده است. یعنی از نظر نویسنده و کارگردان محترم زنی که کار بزرگی میکند به طور مثال جلوی داعش میایستد مرد شده است. در این نگاه بسیار عقب مانده، مرد در مرتبهای بالاتر از زن حضور دارد و زن باید کار بزرگی بکند که به آن مرتبه برسد.
بگذارید با همین عنوان فاجعه شروع کنیم. «مرد شده دربارۀ زنی است که جلوی داعش ایستاده است» این جملۀ آسو بهاری است؛ نویسنده و کارگردان این اثر. یعنی از نظر این هنرمند محترم زنی که کار بزرگی میکند به طور مثال جلوی داعش میایستد مرد شده است. در این نگاه بسیار عقب مانده، مرد در مرتبهای بالاتر از زن حضور دارد و زن باید کار بزرگی بکند که به آن مرتبه برسد. از این نگاه زن همان موجودی است که اساساً رتق و فتق امور خانه را بر عهده دارد، بشورد، بسابد، لذت جنسی بدهد، بزاید و باز لذت جنسی بدهد، بسابد، بشورد و بزاید و تا ابد. اینکه آدمی در قرن بیست و یکم هنوز چنین میاندیشد، در پس ذهنش حتی، قائل به این سلسله مراتب خفتبار است، فاجعه است.
لیست بدیهای "مرد شده" اما به همین نگرش تأسفبرانگیز که خود را بر عنوان آن حک کرده ختم نمیشود، مسألۀ آزار دهندۀ بعدی "مرد شده"، زبان این اثر است که یادگاری سخیف از تلویزیون و سینمای دهۀ شصت است. حدود یک ساعت و ربع یک سری آدم دارند فارسی را با لهجۀ کُردی حرف میزنند یعنی با تأکید اغراق شدۀ روی یک سری حروف، بخصوص حروف حلقوی. دقیقاً نمیدانم این رفتار با زبانهایی غیر از زبان فارسی از چه زمانی و چگونه شروع شده است ولی به شخصه یادم هست دهۀ شصت بسیار زیاد بود. در آن دهه حتا آدمهای نمایشها یا سریالها، اگر خارجی بودند فارسی را با یک ته لهجۀ فرانسوی یا انگلیسی حرف میزدند. بعدها این رفتار در مورد زبانهای خارجی رفع شد و کدگذاری با نظامهای نشانهای دیگر مانند پوشاک، چهرهپردازی، زبان بدن و غیره انجام میشد اما در مورد زبانهای بومی مانند کُردی، ترکی و حتی عربی تا مدتها قبل نیز ادامه داشت. اکثر هنرمندان خودشان هم دقیقاً نمیدانسته اند چرا این کار را میکنند و چه معنایی دارد و تنها کنشی بوده از سر عادت و تن دادن به رسمی پذیرفته شده بدون کندوکاو در مورد چرایی اش و معانیاش. این یادداشت مختصر هم جای پرداختن به ریشه یا معانی این رفتار نیست اما در سخیف بودن آن امروزه شکی نیست چرا که نشانهای بود از قائل بودن نوعی سلسله مراتب کاذب در زبان. پس کارگردان "مرد شده" نه تنها در جنسیت که در زبان هم به نوعی سلسله مراتب کاذب تن داده است، اگر دانسته باشد که فاجعه است اگر ندانسته باشد فاجعهای دردناکتر است. وقتی دو کرد روی صحنه فارسی حرف بزنند تنها یک آدم نادان ممکن است بپرسد عه اینها که کرد اند چرا فارسی حرف میزنند؟ همانطور که در مورد دو آدم فرانسوی یا انگلیسی نمیپرسد پس شما را به خدا با این لهجۀ عجیب و غریب و بد روی اعصاب تماشاچی راه نروید.
"مرد شده"، فارغ از این مسائل در پسزمینۀ کار، در پرداخت روایتش نیز ناموفق است. هیچکدام از عناصر بنیادی خودش را خوب سامان نداده است. برای توضیح این نکته داستان این درام را به شکلی خلاصه مرور کنیم. شورش (اشتباه نمیکنید، شورش اسم است. تصور کنید یک نفر اسم کودک معصوم و از همه جا بیخبرش را بگذارد شورش، ما کردها هم مردمان عجیبی هستیم خدایی)، بعد از سالها دوری، حالا به زادگاهش کوبانی برگشته است تا خواهرش فرمیسک و پدرشان را راضی کند از این مهلکه بگریزند. و همانگونه که حدس میزنید با مقاومت خواهر روبرو میشود. و بقیۀ درام صرفاً ارائۀ یک سری اطلاعات مربوط به جهان داستانی به مخاطبان است و یک سری هم حرفهای شعاری در باب وطن پرستی و مبارزه و غیره. در واقع درام در همینجا متوقف میشود و در یک ساعت و اندی بعد ما فقط متوجه میشویم که پدر شورش و فرمیسک به دست داعشیها کشته شده است، فرمیسک شوهری دارد به نام علیرضا که ایرانی است و در خط مقدم با داعشیها میجنگد، فرمیسک بچهای دو ماهه داشته که مرده. یک سری اطلاعات هم از طریق زوجی با نامهای فردین و هانا به ما میرسد. این که هانا معلم بوده و هشت تا از شاگردهایش را داعش کشته و اینها. این طرحساخت یا پلات ساده حتی برای ارسطو هم مقبول نبود چه برسد به ما که چند هزار سال دیرتر از او داریم با چنین چیزی مواجه میشویم. این پلات علاوه بر سادگی مشکل دیگری که دارد این است که بینهایت کلیشهای و تکراری است. مسألۀ روایت در "مرد شده" به پلات صرفاً ختم نمیشود. شخصیت پردازی کلیشهای، ریتم کند و سردرگم، پایان پادرهوا و تحت تأثیر قرار دادن رقت بار احساسات تماشاچی هم هست و خلاصه "مرد شده" از همه خوبیهای عالم بهره مند است. اینها را بگذارید کنار یک سری رمزگان عجیب و مضحک که هیچ وقت تکلیفشان روشن نمیشود. مثلاً اینکه آقای دکتر شورش چرا کت و شلوار به تن دارد و کراوات هم زده، مگر نمیدانسته کجا دارد میرود؟ چرا گاهی لپتاپ و تلفن همراهش را چک میکند؟ مگر سیستمهای مخابراتی وسط آن مهلکه کار میکنند؟ اگر آری چرا برای رساندن یک پیغام ساده آدمها جانشان را کف دست میگیرند و وسط مهلکه میروند؟ چه چیزی در لپتاپ آقای دکتر هست که نمیخواهد دیگران ببینند که به هنگام ورود فردین آن را میبندد؟ تصویر فرمیسک که فرماندۀ کوبانی درجنگ با داعش است چرا انقدر کلیشه ای است؟ یا دارد نان میپزد برای رزمندهها یا خشابشان را پر میکند یا لباسشان را میشورد هر از چندگاهی هم یک اسلحه بر میدارد میرود و در عرض چند دقیقه چندتا از آنها را تار و مار میکند و برمیگردد پیش شورش تا از فضائل دفاع از وطن سخنرانی کند.
سخن آخر دربارۀ "مرد شده"، فکر میکنم در این سالهای اول قرن بیستم کمتر مردمانی همچون کوبانی در عین بدبختی و فلاکت گرفتار شدن در چنگال وحشیگری پدیدهای مثل داعش، خوشبخت هم بوده اند از این جهت که معنایی والا برای زیستن یافته اند. درامنویسی که سراغ کوبانی میرود میتواند با نگاهی عمیق چیزی خلق کند که حداقل مانند خود کوبانی تا مدتها در یادها بماند، با فهم عمیقی از آن موقعیت رنج و شعف توآمان. آسو بهاری در نقش درامنویس در این راه بسیار ناکام است و در کارگردانی اجرا نیز مانند نوشته اش نتوانسته است اجرایی قابل قبول سامان دهد. طراحی صحنۀ سنگین و بیاستفاده، بازیهای پر از اغراق و فریادهای مداوم بازیگران، ریتم ناهمگن اجرا که یک جاهایی به سرعتی نامناسب در روایت میانجامد و یک جاهایی کشدار است بی دلیل، همه و همه مواردی است که باعث میشود "مرد شده" را با اطمینان اثری بسیار ضعیف بخوانم که ارزش دیدن ندارد.
رفیق نصرتی
عضو کارگروه نقد سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر