نقد نمایش «دیکتاتور عاشق» نویسنده و کارگردان: اصغر خلیلی
سلطه خنده بر اندیشه
شهرام خرازی ها-«دیکتاتور عاشق» یک نمایش کمدی نسبتا موفق و یک نمایش سیاسی نه چندان موفق است. اگر چه نمایشنامهنویس گوشه چشمی به کتاب «نواختن برای زنده ماندن» (در ایران با نام: «ارکستر زنان آشویتس» ترجمه شده) نوشته آرتور میلر داشته اما «دیکتاتور عاشق» از نظر خط داستانی تقریبا یک نمایشنامه مستقل به نظر میرسد. متنی که اصغر خلیلی نوشته را نمیتوان نقد کامل و عمیق فاشیزم هیتلری تلقیکرد. «دیکتاتور عاشق» پیش و بیش از آنکه یک نمایش سیاسی باشد، یک نمایش سیاسی نما است. اسامی و سمتها، سیاسی یا در نسبت با سیاست هستند اما داستان نمایش به سختی به سیاست پیوند میخورد و بیشتر به یک مضحکه و به مجموعهای از موقعیتهای نمایشی جدا از هم شبیه است که در زرورق سیاست پیچیده شدهاند.
«دیکتاتور عاشق» یک نمایش کمدی نسبتا موفق و یک نمایش سیاسی نه چندان موفق است. اگر چه نمایشنامهنویس گوشه چشمی به کتاب «نواختن برای زنده ماندن» (در ایران با نام: «ارکستر زنان آشویتس» ترجمه شده) نوشته آرتور میلر داشته اما «دیکتاتور عاشق» از نظر خط داستانی تقریبا یک نمایشنامه مستقل به نظر میرسد. متنی که اصغر خلیلی نوشته را نمیتوان نقد کامل و عمیق فاشیزم هیتلری تلقیکرد. «دیکتاتور عاشق» پیش و بیش از آنکه یک نمایش سیاسی باشد، یک نمایش سیاسی نما است. اسامی و سمتها، سیاسی یا در نسبت با سیاست هستند اما داستان نمایش به سختی به سیاست پیوند میخورد و بیشتر به یک مضحکه و به مجموعهای از موقعیتهای نمایشی جدا از هم شبیه است که در زرورق سیاست پیچیده شدهاند.
اگر بن مایه سیاسی «دیکتاتور عاشق» را نادیده بگیریم، با نمایشی مواجه میشویم که با اتکا بر ساختار کاریکاتوری و نقشهای کمدیاش، تماشاگر را به وجد میآورد و تا مرز تبدیل شدن به یک تئاتر عامه پسند پیش میرود. اگر بر بنمایه کمیک «دیکتاتور عاشق» چشم ببندیم، نمایشی پیش رو خواهیم داشت که با دستکاری در تاریخ، از انتقال پیامهای سیاسی خود به مخاطب بازمانده و به نتیجه قابل بحثی نمیرسد. نامها و نمادهای سیاسی نمایش فقط در حد یک اشاره باقی میمانند و به عمق متن و اجرا راه نمییابند مثلا صلیب شکسته نقش بسته بر کف صحنه از یک نشانه کلیشهای فراتر نمیرود یا هیتلر و معشوقهاش، اوا براون، با آنکه بارها از آنها نام برده میشود اما عملا از صحنه نمایش غایب هستند و فقط از طریق دیالوگ و منولوگ به آنها اشاره میشود. این نوع تجسم شخصیت از طریق کلام در نمایش ابتر مانده است درحالیکه میشد با استفاده از ماسک، عروسک یا اشیاء نمادین بر چنین نقصی غلبه کرد.
نمایشنامهنویس در ایجاد موقعیتهای نمایشی موفق است اما از پس برقراری پیوند دراماتیک بین این موقعیتها بر نیامده است. داستان نمایش کجدار و مریز پیش میرود. نمایشنامهنویس در مسیر داستان نمایش، آیتمهایی را به عنوان زنگ تفریح گنجانده که کارکرد دراماتیک کلیدی ندارند و نمایش را به یک شو تلویزیونی تبدیل کردهاند. ماجراها و داستانکهای حاشیهای، جذابتر و سرگرمکنندهتر از داستان اصلی از آب در آمدهاند در نتیجه تماشاگر به حاشیههای نمایش بیش از متن آن میخندد و از داستان اصلی دور میماند. در این زمینه میتوان اشاره کرد به میدان دادن بیش از حد به زننمایی بازیگران مرد و موقعیتهای خندهداری که در پی آن ایجاد شده است (مثل تلاش برای پوشیدن کفش پاشنه بلند تنگ) که بر جذابیت نمایش میافزایند اما نقش کلیدی در پیش بردن داستان ندارند. ویژگیهای کاریکاتوری و صفات برجسته و خاص نقشها نیز پیوند عمیق با داستان نمایش ندارند و کارکردشان از حد خنداندن تماشاگر فراتر نمیرود.
آن چه نمایش را نجات میدهد اجراست نه متن. زن نمایی مردان بر کلیت اجرا سایه افکنده و همه نمایش را تحتالشعاع خود قرار میدهد. در بسیاری از آثاری که بر مبنای مردنمایی زنان یا زن نمایی مردان خلق شدهاند، مخاطب از این بدل نمایی جنسیتی ظاهری تعمدی آگاه است و به واسطه همین آگاهی است که احساس میکند بر کل اثر احاطه دارد. نقطه عطف این آثار معمولا در لحظهای رقم میخورد که راز از پرده برون فتاده و جنسیت اصلی کاراکترهای مبدل فاش میشود. نمایشنامهنویس«دیکتاتور عاشق» همین فرمول را به کار بسته است بیآنکه حاصل کارش روی کاغذ از کلیشه فراتر رود.
نمایش در اجرا بر قدرت بازی هنرپیشگان متکی است. نقشها آن قدر خوب بازی شدهاند که در بسیاری از لحظات جنسیت اصلی گروه نوازندگان را فراموش میکنیم. تغییر هدفمند لحن و صدا، میمیک اغراقآلود، حرکات غیرمتعارف اعضای بدن، ایستهای کاملا درست و... از جمله امتیازات بازی بازیگران نمایش است.
نمایش با ورود کاراکترهای جدید از یکنواختی و درجا زدن میگریزد. خلیلی برگهای برندهاش را یک جا رو نمیکند مثلا سوسن پرور را زمانی وارد صحنه میکند که نیاز به بازی طنزآلود خاص این کمدین حرفهای است؛ یک بازی متفاوت که شباهت چندانی به بازی دیگر هنرپیشهها ندارد و به همین خاطر حال و هوای نمایش را عوض میکند. انتخاب بازیگران برای این نمایش بسیار هوشمندانه بوده است. آنها نقش را فراتر از متن میبرند و با بیان و حرکات مناسب و درست هدایت شده به خوبی تماشاگر را با خود همراه میکنند. غزاله جزایری صحنهگردان اصلی نمایش است. او از همان آغاز با رقص و اجرایی شبیه به استند آپ کمدی در نقش یک شبه راوی و ناظر طناز ماجراها روی صحنه میآید و زمینه لازم را برای ورود مخاطب به فضای شاد نمایش فراهم میکند. بازی جزایری ترکیب دقیق و درستی از بیان، رقص، پانتومیم و بداهه است که به درستی با طنز آمیخته و از جانب کارگردان بسیار خوب هدایت شده است. این نوع بازی و ماهیت نقشی که بر عهده جزایری گذاشته شده، جذابیت خاصی برای صحنه ایجاد کرده و به حلقه واسط فصلهای مختلف نمایش تبدیل شده تا تمرکز تماشاگر بر موضوع و رخدادها حفظ شود. حضور هنرپیشگانی مثل سوسن پرور که با شلوغ کاری و اغراق در کمدی، صحنه را از آن خود میکنند، ممکن است به حاشیه رانده شدن یا کاستن از تأثیر بازی دیگر بازیگران را در پی داشته باشد. اینجاست که هدایت صحنه و اقتدار حرفهای کارگردان باید به کمرنگ کردن تفاوت ناخواسته احتمالی در وزن بازیها بینجامد. اصغر خلیلی در این زمینه موفق است. با آنکه تفاوت قابلتوجه بین نقشها محسوس است اما بازی بازیگران برای جان بخشیدن به این نقشها، هماهنگ و یکدست است و به همین خاطر هم کل اجرا از انسجام مناسبی برخوردار شده است.
طراحی و رنگبندی حرفهای لباسها، کلاهگیسها، دستکشها، چهرهپردازی مناسب و شوخیها، حرکات موزون و طنازیهای بازیگران سبب شده تا کل نمایش به یک انیمیشن زنده روی صحنه تبدیل شود. همین نکته سبب شده تا ضعفهای متن و پیرنگ سیاسی سطحی آن به چشم نیاید.
نمایش بدون دکور اجرا میشود. این نکته بر طراحی میزانسن نمایش آشکارا تأثیر منفی گذاشته است. نمود این طراحی غلط را میتوان در بخشهایی از نمایش ردیابی کرد که بازیگران به جای آنکه رو به هم صحبت کنند، رو به تماشاگران حرف میزنند!!؟ کارگردان تلاش کرده با توضیحات کلامی بازیگران فضا و مکان را توصیف کند اما این راهکار نتوانسته جای خالی دکور را پر کند. ورود ماشین به صحنه غافلگیرکننده است اما این غافلگیری با بیکارکرد ماندن ماشین در فصلهای بعدی، رنگ باخته و بینتیجه میماند.
نمایش با همه ضعفهای ساختاریاش، بیاعتنا به فجایع جنگ جهانی دوم و سرنوشت غمبار قربانیان کورههای آدم سوزی، در نهایت موفق میشود مخاطب را تا پایان به دنبال خود بکشاند. «دیکتاتور عاشق» فقط سلطه خنده بر اندیشه است.
شهرام خرازی ها- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران