در حال بارگذاری ...
نقد نمایش "نگاهمان می کنند" به کارگردانی معید الدین عشاقی

زیر تیغ چشم ها

وحید عمرانی- نمایش «نگاهمان می کنند» اثریست جامعه محور با گرایشات بررسی ها و آسیب های اجتماعی که از سه روایت در هم تنیده تشکیل شده است. روایت هایی که شخصیت های جداگانه و مکان های مجزّا دارند اما این اشخاص به هم مربوطند و در یک ماجرای واحد کنار یکدیگر قرار می گیرند چنانکه خرده داستان های آنها نهایتاً در یک جریان مشخص به یکدیگر پیوند می خورد. در پردۀ اول زن و شوهری که جنین مرده به دنیا آورده اند، در پردۀ دوم دو زن با فاصلۀ سنی که درگیر روابط مبهم و مشکوک مردانشان هستند و در پردۀ آخر دو مرد شیاد و خلافکار که به پست یکدیگر می خورند؛ یکی برای اخاذی از دیگری و آن یکی برای دفاع از خود به مقابله بر می خیزند تا در نهایت تصمیم بگیرند که با همدیگر توافق کنند و کسی کاری به کار دیگری نداشته باشد تا همچنان به روند اعمال ننگین خود در پشت ماسک های معقول اجتماعی شان ادامه دهند.

نمایش «نگاهمان می کنند»

نویسنده: نغمه ثمینی

طراح و کارگردان: معین الدین عشاقی

بازیگران: بهزاد سیفی، رادنوش مقدم، شیملا تابش، ستایش سراییان، شهاب غزالی، معین الدین عشاقی

مکان اجرا: اصفهان، مجموعۀ استاد فرشچیان، سالن اصفهان

 

نمایش «نگاهمان می کنند» اثریست جامعه محور با گرایشات بررسی ها و آسیب های اجتماعی که از سه روایت در هم تنیده تشکیل شده است. روایت هایی که شخصیت های جداگانه و مکان های مجزّا دارند اما این اشخاص به هم مربوطند و در یک ماجرای واحد کنار یکدیگر قرار می گیرند چنانکه خرده داستان های آنها نهایتاً در یک جریان مشخص به یکدیگر پیوند می خورد. در پردۀ اول زن و شوهری که جنین مرده به دنیا آورده اند، در پردۀ دوم دو زن با فاصلۀ سنی که درگیر روابط مبهم و مشکوک مردانشان هستند و در پردۀ آخر دو مرد شیاد و خلافکار که به پست یکدیگر می خورند؛ یکی برای اخاذی از دیگری و آن یکی برای دفاع از خود به مقابله بر می خیزند تا در نهایت تصمیم بگیرند که با همدیگر توافق کنند و کسی کاری به کار دیگری نداشته باشد تا همچنان به روند اعمال ننگین خود در پشت ماسک های معقول اجتماعی شان ادامه دهند.

جهان این نمایش دنیایی ست که همگی به جای اینکه مشغول زندگی خود باشند و عمر محدود و کوتاه را که حتی برای رسیدن به تمامی اهداف خود نیز کفایت نمی کند صرف ارتقای خویشتن کنند، سر در زندگی دیگران دارند و در حال کاوش و کنکاش در امور سایرین هستند؛ دنیایی بسیار شبیه به جامعه ای که در آن زندگی می کنیم. جامعه ای که سوای بخشی از فرهنگ سقوط کرده اش که موجبات این عارضۀ رصد کردن زندگی دیگران را فراهم کرده، برخی از احکام به ظاهر مذهبی آن نیز در امر و نهی کردن دیگران به گسترش و شیوعش دامن زده و عده ای در حالی که کاملاً خود را محق و طلبکار بقیه تصور می کنند به دخالت های مستقیم در زندگی مردم می پردازند که در نتیجه جامعه ای سرشار از ترس ها، عقده ها، محدودیت های اجتماعی، سانسور شخصیتی و در نهایت فقدان امنیت شخصی و روانی را شاهد هستیم که تمام وقت افراد یا صرفه حمله به دیگران  و یا در دفاع از حریم خصوصی خود سپری می شود. عده ای دیگر هم مانند دو شخصیت پردۀ اول در این بین قربانی این جریان هستند و در کورانی از این هجمه ها همچون زن جنین سقط کرده به بی تعادلی روانی می رسند یا همچون شوهرش از یک زندگی معمولی و شاد همراه با آرامش در کنار نزدیکانشان بی بهره می مانند. در پردۀ اول شخصیت ها ابژه هستند، در پردۀ دوم سوژه می شوند و در پردۀ سوم هر دو هستند هم سوژه اند و هم ابژه؛ یعنی در اولی مفعول و مشاهده شونده اند، در دومی فاعل و مشاهده کننده و در سومی هم فاعل و هم مفعول، هم مشاهده می کنند و هم مشاهده می شوند.

نغمۀ ثمینی برای تم و موضوع «نگاهمان می کنند» با تیزبینی و دغدغه مندی انگشت بر نقطۀ درستی گذاشته است که از آفات مبتلا بهِ جامعۀ ماست و به خوبی نیز توانسته این موضوع را در روابط بین شش شخصیت نمایشنامۀ خود بسط و گسترش دهد تا به نتیجۀ مورد نظر خود دست یابد. بنابراین نمایشنامه ای در پیش رو داریم که شخصیت هایی با تحلیل های روشن دارد که خصایل و وضعیت شخصیتی آنان را در ضمن دیالوگ ها به مرور معرفی می کند و به طور همزمان مکان، زمان، فضاها و جو غالب، کاراکترها و سایر ملزومات یک متن دراماتیک را مد نظر قرار داده و در عمل پیاده می کند.

کارگردان در اجرای خود از شیوه ای ترکیبی شامل درهم آمیختن تصویر و تئاتر استفاده کرده است. این شیوه که دهه ها پیش در تئاتر اروپا ابداع شده از شیوه های مؤثر اجرایی در تئاتر معاصر جهان به شمار می رود و در ایران نیز کارگردانان صاحب نامی همچون محمد رحمانیان و امیررضا کوهستانی در آثار خود از آن بهرۀ بسیار جسته اند. اما این نمایش ضربۀ اصلی را از همین منظر می خورد و مهم ترین خلأیی که در اجرا با آن مواجه هستیم از همین نطقه شکل گرفته است. تماشاگر شاهد تصاویری بسیار مبهم و غیر قابل تشخیص بر پردۀ انتهایی صحنه است که اگر با بازیگران نمایش از نزدیک آشنا نباشد تشخیص آنها بر پرده بسیار مشکل خواهد بود. زمانی که قرار است تصاویر؛ به ویژه فیلم و تصویرهای متحرک در ترکیب اجرایی تئاتر وجود داشته باشند، بی شک لازم است تا یک حداقل کیفی برای تشخیص فراهم شده باشد که متأسفانه این نمایش فاقد چنین ویژگی و کیفیتی است. می توان گفت که در یک صورت این امکان بود تا در این زمینه یک تیر و دو نشان برای این اجرا حاصل گردد، آن هم اینکه با استفاده از پردۀ سفید در انتهای صحنه و همچنین استفاده از رنگ سفید در تمامی ارکان و اجزای طراحی صحنه از قبیل پرده های طرفین، دکورها، آکساسوارها و لوازم منزل حتی در لباس بازیگران با توجه به فحوای نمایشنامه یک محیط آزمایشگاهی در برابر دیدگان تماشاگران تصویر و تداعی کرد که بی ربط به فضا و مفهوم های مورد نظر متن هم نیست و در ضمن به طور توأمان تصویر واضح تری نیز از ویدیو پروجکشن بر پردۀ سفید نسبت به پردۀ سیاه فعلی نقش می بست.

عشاقی در طراحی صحنه از اشکال دایره و مدور استفاده به عمل آورده است. دایره کاملترین شکل هندسی است و در نمادگرایی تمام دوره های تاریخی اهمیتی ویژه داشته است. این شکل تمامیت روان انسان را در جنبه های مختلف از جمله رابطه میان انسان و طبیعت بیان می کند. در هنرهای بصری هند و خاور دور، حضور دایره را فراوان مشاهده می کنیم. دایره علاوه بر مفهوم کمال، نمادی از خلق جهان و نیز مفهوم زمان است؛ زمانی که به عنوان مجموعه ای از لحظه های پی در پی به دنبال هم تکرار می شوند و ما این تسلسل و تکرار پشت سر هم را در اطوار و روایات این نمایش نیز می توانیم ببینیم. دایره نمادی از حرکت پیوسته و مدّور آسمان است و با الوهیت نیز ارتباط دارد. در مرکز دایره تمام شعاع ها به صورت هماهنگ به یک نقطه میل می کنند و تمامیت و یکپارچگی این خطوط در این نقطۀ مرکزی در اوج کمال خویش است. جدای از تمامی مفاهیم نمادین دایره، این شکل هندسی که به عنوان فرم غالب طراحی صحنۀ این نمایش به کار رفته است مفهوم هایی از تسلسل، دور باطل زدن و سردرگمی را که از جمله ویژگی های شخصیت های این نمایش است به طور ضمنی برای تماشاگر تداعی می کند و این طراحی توانسته با استفاده از این گونه مفاهیم نمادین به طور مناسبی با مفاهیم تماتیک و موضوعی متن ارتباط برقرار کرده و همسو عمل کند. مکان های نمایش آپارتمان هایی در مقابل یکدیگر هستند که با استفاده از دکورهای متحرک و تعویض اشیاء و آکساسوارهای داخل آنان طی زمانی کوتاه در تعویض صحنه ها فضا عوض می شود و از مکانی به مکان و منزلی دیگر تبدّل می یابد. اشیاء درون دکورها خود معرّف شخصیت های افراد پرده های مزبور هستند. در پردۀ اول جنین سرراهی را در یک شیشه در دکور می بینیم، نوارهای کاست آلبوم راز از پرویز یاحقی، کاستی از همایون شجریان، فصلنامۀ هنر، مجلۀ صحنه، عکس فروغ فرخزاد همه و همه معرّف شخصیت ها و علایق زن و شوهری هستند که در این خانه زندگی می کنند. در پردۀ دوم عکس های دختر جوان در ژست های شاد و سرخوش، عروسک ها، اشیای تینیجر پسند و ... از احوال دختر جوان حکایت می کنند. در پردۀ سوم دی وی دی ها، دوربین ها، پرونده های کلاسه شده، ابزار شنود و جاسوسی همگی بیانگر و تشریح کنندۀ شخصیت فرد اخاذ و متخلفی هستند که در آن آپارتمان زندگی می کند.

هنوز در یک اجرای کامل و برنامه ریزی شده که همه چیز آن در سر جای خود قرار دارد تماشاگر اصیل و حرفه ای تئاتر انتظار دارد تا شاهد رعایت آداب تئاتری باشد. یکی از این موارد بر می گردد به نور تعویض صحنه که در این نمایش قدری رعایت نشده نشان می دهد و در درجه ای است که گویی تماشاگر همچنان دارد نمایش می بیند و نه تعویض صحنه ای که اصلاً قرار نیست مخاطب به عنوان دنبال کردن ماجرا ببیند. این نور برای تعویض صحنه زیاد است. مسئولان تعویض و همیاران صحنه که در تمرین های متعدد به جا و مکان لوازم و آکساسوارها آگاهی کافی دارند، بنابراین در نوری کمتر از این هم می شد که این تعویض ها صورت بگیرد و قدری آن آداب تئاتری که ذکر شد نیز در پیامد آن رعایت شود. برخی از مشکلات نیز به گروه نمایش و کارگردانی باز نمی گردد از قبیل ضعف امکانات نور در سالنی که این نمایش در آن بر صحنه رفته است. ضمناً لازم است ذکر شود اکنون که این سالن به بخش خصوصی و فردی حقیقی و نه حقوقی که خود در تئاتر فعالیت می کند و حتی آموزشگاه نمایش نیز دارد واگذار شده، لازم است تا ایشان در مورد بهبود بخشی از کیفیت های تئاتری این سالن اقداماتی به عمل آورد. به عنوان مثال علاوه بر امکانات کم نور و صدا باید به مبحث تهویه و سیستم خنک کنندۀ سالن نیز اشاره کرد که در وضعیت اسفناکی قرار دارد و تماشاگران در این گرمای تابستان از ابتدا تا انتهای نمایش مجبورند این هوای گرم و خفه را تحمل کنند و مطمئناً بخشی از توجه و تمرکز خود بر نمایش را به همین دلیل از دست خواهند داد و قسمت قابل توجهی از زحمات گروه تئاتر از این ناحیه به هدر خواهد رفت.

در پایان نمایش می بینیم که تمامی شخصیت ها به منزل مرد باجگیر وارد می شوند در حالی که از آن مکان به عنوان یک لابی نام می برند و در آن فضای به خیال خودشان؛ لابی منتظر می نشینند. این لابی هر جایی می تواند باشد از فضای عمومی یک هتل گرفته تا یک فرودگاه، ایستگاه قطار، مرز جغرافیایی یا حتی فضایی انتزاعی و غیر واقعی در ذهن و تصور مرد باجگیر. این در حالی است که مرد باجگیر متعجب و مرتب به آنها می گوید که اینجا خانۀ من است و لابی نیست. شما اینجا چه می کنید؟ اما سایرین بدون توجهی به او به نشستن و انتظار خود ادامه می دهند. سپس آن درب پرده دار که در دو صحنۀ پیشین در طرفین قرار گرفته بود و اینک در سمت تماشاگران قرار گرفته، بسته می شود تا مانع دید آنها گردد. این کار موجب می شود تا نام نمایش؛ «نگاهمان می کنند» به تماشاگران نیز تسرّی یابد که از ابتدا تا هم اکنون که پایان تئاتر است داشته اند شخصیت های نمایش را نگاه می کرده اند و اینگونه مخاطب نیز خود را در روند اجرا دخیل می یابد، ضمن اینکه در یکی از صحنه ها با دیدن خود در آینۀ انتهایی صحنه نیز برخی تماشاگران شاهد نگاه کردن خود به فضای روبرو می شوند. از نظر مفهومی می توان این پایان را چنین تفسیر کرد که مرد باجگیر یا هر انسان دیگری که به جای توجه به کار خود، سر در زندگی دیگران دارد اگرچه می تواند موقتاً زندگی خود را داشته باشد یا حتی از این راه امرار معاش کند اما در واقع تمامی آن آدمها وارد زندگی او و فضای روانی اش خواهند شد و هرگز نخواهد توانست تا آنها را از درون خویش بیرون براند. خانۀ فیزیکی او و خانۀ وجود غیر فیزیکی او دیگر یک خانۀ خصوصی نیست بلکه یک لابی است که انسانهای مختلف و متعددی وارد آن می شوند و خواه ناخواه بر روند زندگی او تأثیر می گذارند که در نهایت نتیجۀ چنین وضعیتی جز بروز یک فاجعه برای فرد مزبور نخواهد بود. مفهوم هایی که در مورد این پایان ذکر شد همه در فضای نمایشنامه بود، اما در اجرا گویی چیزی کم داریم. اجرایی کردن این بخش از متن قدری هنوز برای تماشاگر مجاب کننده نیست. به زعم بنده آنچه که در این پایان کم است بر می گردد به اتفاقی که باید برای مرد باجگیر بیافتد اما در این پایان شاهد آن نیستیم. لازم بود کارگردان در پایان اثر، تدبیری راجع به این جریان بیاندیشد تا با بیرونی کردن یک اتفاق و رویداد هر چند کنایی و با اشاره و تلمیح نسبت به وضعیت مرد باجگیر این ابهام برطرف شده و مخاطب به اجماع نظر و نتیجه گیری بهتر و واضح تری دربارۀ سرنوشت و کلیّت سرانجام نمایش دست یابد.

از نظر کیفیت بازی ها، ریتم و تمپوی مناسب، طراحی میزانسن ها، درآمدن کیفی لحظات کشمکش، ظرافت های بازی های دو نفره که حالت پینگ پنگی با بارش واکنش ها و حس های متوارد دارند، پردۀ سوم یک سطح بالاتر از پرده های اول و دوم قرار می گیرد و باید گفت که این ضعف بیش از هر چیز دیگری به کارگردانی باز می گردد. کارگردان خود در پردۀ سوم بازی می کند بنابراین امکان نظارت و توجه بیشتری را بر پردۀ اول و دوم داشته و در نتیجه این دو پرده اگر بهتر از پردۀ سوم در نیامده باشند حداقل نباید از آن چیزی هم کمتر داشته باشند که در حال حاضر این اتفاق نیافتاده است. بهترین بازیگری در این اجرا با در نظر گرفتن اصول بازیگری و رعایت نمودهای آنات بازی، متعلق است به شهاب غزالی که با توجه به اینکه زمان کمتری از سایر بازیگران برای تمرین در اختیار داشته اما توانسته تا در حد لازم با شخصیت نقش خود عجین شود و درونیات آن را به نمایش گذارد. بازی معین الدین عشاقی؛ کارگردان نمایش نیز عاری از زواید بوده و بدون خطاها یا فالش های بارز در بازیگری روند طبیعی خود را طی کرده است. ستایش سراییان در نشان دادن شخصیت دختری سطحی و امروزی که درگیر فضاهای مجازی است و شخصیتی نسبتاً شیرین توأم با هیجانات دخترانه دارد نسبتاً موفق عمل می کند اما قدری درگیر نمایش دادن شخصیت شده و بازی کردن های او دیده می شود، یعنی هنوز آنطور که لازم است سوار بر شخصیت و حل در موقعیت نیست تا در حدی باشد که مخاطب او را در موقعیتی رئالیستی به تمامی باور کند، بنابراین گاه این شائبه برای تماشاگر پیش می آید که دارد بازیگری را می بیند که در حال بازی است نه صرفاً شخصیتی که باید بالذات بر صحنه مشغول زندگی دیده شود. شمیلا تابش باورپذیر است اما به زعم بنده لازم است تابش در ادامۀ روند بازیگری خود قدری از قالب های قبلی در بازی فاصله بگیرد تا دچار تکرار حالات در بهره گیری از مهارت های بازیگری نشود. شاید بازی در نقشی بسیار متفاوت تر از نقش های پیشینش بتواند به او در شکستن این قالب کمک کند و موجب شود تا از آن رها شود، در غیر این صورت رو آوردن به تمرین هایی متفاوت برای رسیدن به فرم های جدیدتر، تخلیۀ حس ها، نمودها، حرکات، تغییر اکت های معمول و رسیدن به لحظات جدیدی در بروز واکنش های تازه می تواند راهگشا باشد. موتور بازیگری رادنوش مقدم قدری دیر در این نمایش به کار می افتد، او در صحنه ای که نور نقطه ای و آکسان گذاری شده بر او قرار می گیرد تا شرح سقط جنین خود را بازگو کند خوب بازی می کند، اما لحظات قبل از آن به تلاش های بیشتر جهت نشان دادن زنی با اختلالات روانی و هیستریک نیازمند است تا تفاوت بازی چندانی در یک بخش از کار او با سایر بخش ها در ایفای این نقش شاهد نباشیم. بازی بهزاد سیفی در این نمایش مستحق ضعف و رد کردن نیست اما به جزئیات بیشتری نیاز دارد، او باید مواردی را برای ایفای نقش خود در نظر بگیرد که در متن نمایشنامه نوشته نشده اند، یک سری سفیدخوانی های شخصیتی در متن می توان یافت که جدای استفادۀ کارگردان از آنها، بازیگران نیز برای درآوردن نقش خود می توانند استفادۀ کافی از آن ببرند. شخصیت یک انسان، مجموعه ای است از همین جزئیات و موارد ریز که وقتی در کنار هم قرار می گیرند یک شخصیت ویژه و کامل را به وجود می آورند که او را از سایر افراد متمایز می سازد.

در پایان و جمع بندی این نقد می توان گفت که «نگاهمان می کنند» نمایشی است که ارزش دیدن و وقت گذاشتن را برای تماشاگر دارد و حاصل تلاش گروهی است که تئاتر را اولویت خود به عنوان یک هنر، یک مسیر زندگی و سلوک به شمار می  آورند، نه تنها درآمدزایی محض، دیده شدن یا موارد نه چندان مناسب دیگری که در تئاتر امروز اصفهان و ایران کم به چشم نمی خورند.

 

منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)

 




نظرات کاربران