در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «صد سال تنهایی» نوشته محمد چرمشیر و کارگردانی آتیلا پسیانی

آغازی برای ورود رئالیسم جادویی به تئاتر ایران

شهرام خرازی ها-رئالیسم جادو‌‌‌‌‌یی به عنوان شاخه ای از مکتب رئالیسم از قابلیت های نمایشی فراوانی برای صحنه تئاتر برخوردار است .نویسندگان و نمایشنامه نویسان ایرانی در کار با این سبک در حوزه های ادبیات(زنان بدون مردان نوشته شهرنوش پارسی پور) وادبیات نمایشی(پنج ثانیه برف عباس جمالی) چندان موفق نبوده اند.معدود نمایشنامه های موفق در این زمینه هم بعدا در اجرا با شکست مواجه شده و نتوانسته اند آن گونه که باید حق مطلب را ادا کنند.

رئالیسم جادو‌‌‌‌‌یی به عنوان شاخه ای از مکتب رئالیسم از قابلیت های نمایشی فراوانی برای صحنه تئاتر برخوردار است .نویسندگان و  نمایشنامه نویسان ایرانی در کار با این سبک در حوزه های ادبیات (زنان بدون مردان نوشته شهرنوش پارسی پور) و ادبیات نمایشی(پنج ثانیه برف عباس جمالی)  چندان موفق نبوده اند.معدود نمایشنامه های موفق در این زمینه هم بعدا در اجرا با شکست مواجه شده و نتوانسته اند آن گونه که باید حق مطلب را ادا کنند. گابریل گارسیا مارکز، شاخص ترین چهره ادبی آمریکای لاتین و سردمدار رئالیسم جادویی، در سال های اخیر مورد توجه نمایشنامه نویسان و کارگردان های تئاتر ایران قرار گرفته و هر از گاهی اثری از او برای صحنه انتخاب و اجرا شده است اما متاسفانه حتی یک نمایشنامه یا نمایش اقتباس شده از آثار مارکز نمی توان نام برد که در یادها ماندگار شده یا حداقل قابل دفاع باشد.داستان های مارکز در حوزه رئالیسم  جادویی بیشتر برای سینما و تبدیل شدن به فیلم مناسب هستند؛اجرای این آثار روی سن تئاتر به سبب فضای خاص و در هم شکستن قواعد و کلیشه ها بسیار دشوار و نیازمند امکانات و تجهیزات کافی و طراحی حرفه ای صحنه،چهره و لباس است.صد سال تنهایی شناخته شده ترین رمان در سبک رئالیسم جادویی است که اقتباس از آن برای بسیاری از هنرمندان همواره وسوسه برانگیز بوده است.محمد چرمشیر نمایشنامه صد سال تنهایی را بر مبنای این رمان با حذف حجم زیادی از ماجراها و کنار گذاشتن برخی از شخصیت ها نوشته است.او در مقام یک دراماتورژ نسبتا موفق عمل کرده و توانسته تا حد قابل توجهی  از طریق دیالوگ های فاخر و گوش نواز، دستورهای هدفمند صحنه و زمانبندی درست نقش ها ، حال و هوای رمان مارکز را در متن خود پیاده کند.آتیلا پسیانی چند بار برای به روی صحنه بردن صد سال تنهایی دورخیز کرده بود اما هر بار تلاش او به علل مختلف بی نتیجه می ماند تا این که امسال موفق شد با این نمایش در بخش مسابقه بین الملل جشنواره تئاتر فجر به صحنه بیاید.اگر چه این اقتباس از آثار مارکز هم در نهایت اقتباس کامل و بسنده ای نیست اما یک سر و گردن از همه نمایش های ایرانی اقتباسی با رویکرد به رئالیسم جادویی بالاتر است.ماکوندو در متن چرمشیر و اجرای پسیانی کاراکتر اصلی است.چرمشیر و پسیانی در طول کار مدام تماشاگر را با  کاراکترهای جدید روبرو می کنند.هر یک از کاراکترها  به نوبت در کانون کشمکش داستانی قرار می گیرند البته هیچ یک از آن ها از ملکیادس و الیاس گرفته تا خوزه آرکادیو بوئندیا هیچ کدام در حد و اندازه رمان مارکز برجسته نشده اند.سایه ماکوندو بر همه آن ها سنگینی می کند.پسیانی برای جان بخشیدن به ماکوندو عمده انرژی و تلاش خود را مصروف فضاسازی نموده و در این زمینه موفق بوده است البته سادگی دکور نمایش آزاردهنده است و در حد و اندازه رمان بزرگی چون صد سال تنهایی نیست.از اکسسوار برای پیشبرد داستان، نمادپردازی و انتقال مفاهیم به خوبی استفاده شده است در این زمینه می توان به کاربرد نمایشی آهنربای غول آسا ،یخ جادویی، ماکت مرغ ماهی خوار، طپانچه و ....اشاره کرد.پسیانی  به خوبی از قابلیت های گریم، طراحی لباس و کورئوگرافی برای فضاسازی سود جسته و خود را محدود به دکور واکسسوار نکرده است.بخش مهمی از فضای جادویی و سحرانگیز نمایش وامدار شمایل پردازی و ظاهرآرایی کاراکترها و بازیگران  است.گریم غلیظ، پوشش های فانتزیک، حرکات ریتمیک و موزون هنرپیشه ها ما را به  ماکوندو، آن گونه که مارکز خلق و توصیف کرده ، می برند.رئالیسم جادویی مارکز ترکیبی است از خرافه و آئین ها.چرمشیر این ویژگی را به دقت در متن خود لحاظ نموده است.کورئوگرافی به رعایت  این ویژگی در اجرای پسیانی بسیار کمک کرده است.رقص راوی(اصغر پیران) با بادبزن، جنگ خروس ها، رقص عربی ندیمه، حرکات عروسکی ریتمیک مرد معترض و...نمونه های درخشانی از کاربرد کورئوگرافی در به نمایش گذاشتن آئین ها و جاذبه خرافه های برخاسته از خرده فرهنگ ها محسوب می گردند.مناسک و باورهای خرافی اهالی ماکوندو به خوبی در چهره ها و پوشش ها قابل ردیابی است.ساختار صوتی نمایش کاملا فکر شده و هدفمند است.صدای زوزه باد و موج دریا از همان ابتدا تماشاگر را وارد فضای بحرانی نمایش می کند.پسیانی به اصوات بیش از موسیقی بها و مجال بروز داده است.دقت او به حاشیه صوتی نمایش سبب شده تا هر رخدادی با صوت ویژه آن رخداد همراهی و هم آمیزی داستان با فضا تشدید شود.نورپردازی نمایش جای کار بیشتری دارد.ای کاش پسیانی به همان اندازه که به مهندسی صوتی اجرا توجه نشان داده برای طراحی نور نمایش هم اهمیت قائل می شد.استفاده از نور تک رنگ می توانست مکمل کورئوگرافی نمایش باشد.رازآمیزی فضا با نورهای رنگی و سایه روشن های تند تشدید می شد.غفلت از کارکردهای نور به ساختار بصری نمایش آسیب زده است.در اجرا هم می شد تمهیدات بیشتر و بهتری برای فضاسازی به کار بست مثلا بارش پروانه های مرده از سقف سالن بر زیبایی و جذابیت نمایش می افزود.صد سال تنهایی از ریتم مناسبی برخوردار است.پسیانی  به واسطه حضور راوی توانسته ریتم اجرا را به خوبی کنترل کند.ریتم نمایش در بیست دقیقه پایانی از زمانی که کاراکترها دور هم جمع می شوند افت می کند و تا حد زیادی کشش خود را از دست می دهد.جان بخشیدن به آدم های رمان جاودانه مارکز بر صحنه تئاتر کار ساده ای نیست اما بیشتر بازیگران این نمایش با بازی های خوب شان نشان می دهند که درک عمیقی از نقش های محوله داشته اند.بازیگران نقش های فرعی بازی باورپذیرتر و تاثیرگذارتری از بازیگران چند نقش اصلی ارائه کرده اند.نوید محمدزاده از پس نقش محوله برآمده است اما بازی اش را نمی توان درخشان و خیره کننده توصیف کرد.بازی اصغر پیران در یاد ماندنی و سرشار از خلاقیت ذاتی است.فاطمه نقوی از اجراهای دیگرش فراتر نرفته است.جای خود پسیانی به عنوان بازیگر در استیج صد سال تنهایی خالی است.از همان آغاز که بازیگران پشت سر هم پا به صحنه می گذارند می توان به قدرت کارگردانی و هدایت پسیانی پی برد.او بازی گردان ماهری است اما بازیگرگزین حرفه ای و هوشمندی نیست.شمار قابل توجهی از هنرپیشه هایی که برای ایفای نقش در نمایش صد سال تنهایی انتخاب شده اند از نظر فیزیک بدن و توانمندی در حسگیری مناسب نقش نیستند.نمایش صد سال تنهایی با همه نواقص و ضعف ها،می تواند از نظر فرم، نقطه آغازی  برای نزدیک شدن به رئالیسم جادویی در تئاتر مدرن ایران تلقی گردد.

شهرام خرازی ها_عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران




نظرات کاربران