در حال بارگذاری ...
نقد نمایش«آناکارنینا» ، نویسنده و کارگردان: آرش عباسی

بیانیه ای برای انتقام

مهدی نصیری-داستان نمایش «آرش عباسی» بخشی از قصه و نام رمان تولستوی را در خود دارد و آدمهایی خاص از فرهنگ و جامعه ای مشخص را روایت می کند، اما غیر ممکن است که نتوانی دنیایشان را با جهان خودت مقایسه کنی و به واسطه اشتراک آن با تجربه هایت از دنیای پیرامون از درک رویداد لذت نبری! «آرش عباسی» هم در نویسندگی و هم در کارگردانی روز به روز بهتر می شود. «آنا کارنینا» همه ویژگی های یک اجرای حرفه ای تئاتر را در خود دارد. کم ایراد، گزیده و ساده و تقریبا کامل است.

داستان نمایش «آرش عباسی» بخشی از قصه و نام رمان تولستوی را در خود دارد و آدمهایی خاص از فرهنگ و جامعه ای مشخص را روایت می کند، اما غیر ممکن است که نتوانی دنیایشان را با جهان خودت مقایسه کنی و به واسطه اشتراک آن با تجربه هایت از دنیای پیرامون از درک رویداد لذت نبری!

«آرش عباسی» هم در نویسندگی و هم در کارگردانی روز به روز بهتر می شود. «آنا کارنینا» همه ویژگی های یک اجرای حرفه ای تئاتر را در خود دارد. کم ایراد، گزیده و ساده و تقریبا کامل است. خوب شروع می شود. ویدئو و موسیقی به درستی انتخاب و اجرا شده اند. صحنه به درستی و به اندازه آرایش یافته است. از همه اینها مهمتر برای داستان و روایت رویداهای آن موقعیت و فضای درست و هوشمندانه ای انتخاب شده است. شاید می شد گفتگو و بحث و جدل زن و شوهر طلاق گرفته را در هر مکان دیگری هم روایت کرد. در یک مهمانی، در کافی شاپ یک هتل یا هر جای دیگری می شد «کیت» و «وودی» را به بهانه ای در مقابل یکدیگر قرار دارد و خیانت در زندگی آنها را روایت کرد. اما عباسی برای ایجاد فرصت انتقام و روایت داستانش بهترین رویدادگاه و موقعیت نمایشی را انتخاب کرده است.

«تاک شو»وودی در آستانه پانصدمین اجرا به عنوان موفق ترین برنامه تلویزیون شناخته می شود و وودی به عنوان مجری این برنامه در اوج محبوبیت در مقابل «کیت» ستاره سینما و همسر سابقش می نشیند که شیفته شخصیت «آناکارنینا» است و در زندگی شکست خورده عاشقانه اش خود را بیش از اندازه به او شبیه می بیند. موقعیت ترتیب داده شده در دنیای نمایش به گونه ای است که از یک سو تهیه کننده و برنامه سازان بدنبال جذابیت بیشتر و جذب بیشتر مخاطب از قرار دادن مجری محبوب برنامه شان در چنین وضعیتی بیشترین بهره را می برند و به عنوان یاریگر در کنار «کیت» و در  مقابل «وودی» قرار می گیرند. و از سوی دیگر «کیت» بعد از سالها و درست در نقطه اوج موفقیت حرفه ای همسر سابقش، بهترین فرصت را برای انتقام گرفتن از او پیدا کرده است. انتخاب هوشمندانه این موقعیت، فرصت مناسبی را در اختیار قرار داده تا وضعیت نمایشی به بهترین شکل و با دارا بودن بیشترین پتانسیل برای خلق مواجهه و ستیز دراماتیک ایجاد شود. همینگونه هم هست. زبان به خوبی به یک عنصر فعال برای ستیز میان کارکترهای نمایشی تبدیل می شود و درام به کمک وضعیت ایجاد شده و مهارت نویسنده در دیالوگ نویسی حتی رویدادهای گذشته را به خوبی در زمان حال به روایت در می آورد. رویدادهای گذشته با کیفیت قابل قبول دراماتیک و هم ارزش با رویدادهای زمان حال، قدرت و جذابیت نمایشی پیدا می کنند.

از همین روست که «آناکارنینا» در اجرا موفق است. پتانسیل لازم برای ضربآهنگ سازی در اجرا را از ویژگی های متن می گیرد و با ریتمی زیباشناختی به اجرا در می آید. نظمی هارمونیک بین موسیقی، تصویر، بازی، زبان و عمل نمایشی وجود دارد که در ترکیبی هماهنگ را در اجرا به وجود آوردند. هماهنگی بین اجزا در به نتیجه رساندن کلیت اجرا و در ارتباط با معنای اثر شکل گرفته که کار «آرش عباسی» کامل کرده است. «آناکارنینا» با جذابیت هایش تماشاگرش با خود همراه می کند و به واسطه روابط کنشمند کاراکترهایش معنا را به با ذهنیت مخاطب به چالش می گذارد. در «آناکارنینا» عناصر در عین سادگی و به اندازه گی شان نظم هنری قابل قبول را عرضه می کنند که شکل و معنا را در ارتباط با هم به درستی با هم دارد.

 

جورج دیوید بیرکهوف هنر موفق را هنری می داند که منجر به برقراری ارتباطی دوسویه با ذهن مخاطب هنر شود. نخست، بتواند چالش‌های ذهنی به وجود آورد و دوم بازتاب‌هایی ایجاد کند. در «آناکارنینا» این ارتباط دوسویه با چالش آفرینی بواسطه مواجهه غیرقابل انتظار در «تاک شو» وودی آغاز می شود و با به داوری نشاندن قضاوت تماشاگر بازتاب پیدا می کند. در واقع اجرا به خوبی از عهده ایجاد این ارتباط دوسویه در شکل و معنا برآمده است. از نظر بیرکهوف، هنرمند موفق کسی است که احساس نظم و وابستگی را القا کند و در همان حال چیزهای غیرمنتظره را در اثر خود وارد سازد. «آرش عباسی» در ساختار نمایشنامه و روایت اجرا با برهم زدن نظم و جریان رایج در برنامه تلویزیونی از همان آغاز ترکیبی از برهم ریختگی نظم موجود را به وجود می آورد.

به چالش کشاندن برنامه تلویزیونی با افشا زندگی شخصی و ستیز میان «کیت» و شوهر سابقش که حالا مجری برنامه ستاره تلویزیون است کنش های غیرمنتظره ای را به وجود می آورد که می توان آن را به عنوان ریتمی زیبایی شناختی و به گونه ای مشابه در ساختار و محتوای «آناکارنینا» مورد ارزیابی قرار داد.

نمایش «آناکتارنینا» اقتباسی هوشمندانه از رمان معروف «تولستوی» است. اقتباسی که هرچند به رمان روسی وفادار نیست، اما مهمترین بخش ساختارش را مدیون آن است. از شخصیت «کیت-آناکارنینا» و در هم آمیختگی و یکی شدن شان تا شکل گیری ساختار پیرامون آن و گسترش دادن تراژدی عاشقانه  «آنا» تولستوی در جان داستان نمایشی همه و همه به خوبی اهمیت این اقتباس موفق را ثابت می کنند. مگر می توان «آناکارنینا» را از این نمایش حذف کرد. مگر می توان فصل مشترک رابطه که یک سکانس سینمایی براساس رمان است و استندآپ کمدی «تاک شو» تلویزیونی هم براساس آن اجرا می شود را از اجرا در آورد و مگر می توان مونولوگ پایانی «کیت» را خطاب به «داریا» نادیده گرفت. مونولوگی که همانقدر که می تواند متعلق به «آناکارنینا»ی تولستوی باشد، به «آناکارنینا»ی آرش عباسی هم تعلق دارد.

«آرش عباسی» اقتباس موفقی از ادبیات داستانی داشته و در واقع یکی از مهمترین بخش های رمان را به عنوان قلب داستان نمایش اش انتخاب کرده است. عشق و خیانت فصل مشترک تماتیک هر دو داستان است و ملاقات "آنا" با افسر و روح کنشگر عشقی است که از رمان در قصه نمایش جاری می شود. تنها تفاوت «آنا»ی تولستوی با «آنا»ی «آرش عباسی»در تعریف این دو شخصیت از خیانت است. قهرمان زن نمایش عباسی با انتقامش و با بیانیه ای که در پایان و خطاب به «داریا» می گوید خیانت را به طور مطلق رد می کند. اما «آنا»ی رمان تولستوی خیانت را بر اساس عشق و غریزه اش تفسیر می کند. او تفسیری دیگر از عشق دارد و از این منظر با قهرمان نمایش عباسی متفاوت است.

«آرش عباسی» از منظر معناشناختی اقتباسی متفاوت از متن اصلی داشته و مهمتر اینکه، در تحلیل اش با معنای تماتیک داستان ادبی نیز متفاوت است و آن را براساس نیاز و تحلیل داستان خودش تفسیر کرده است. در واقع تفسیر او از خیانت با تعریف 140 سال پیش تولستوی متفاوت است. پس زمانی که خود کارگردان در گفتگوهایش و حتی در جایی از نمایش اش (اجرای استندآپ کمدی) به امروزی سازی «آناکارنینا» اشاره می کند، باید گفت که توانسته آن را در اجرایش اثبات کند. درست است! عباسی توانسته «آناکارانینا» را به روز کند و «آناکارنینا»ی دیگری را به روی صحنه ببرد که اگرچه روحی مشترک و مشابه با «آنا»ی تولستوی دارد اما منطق اش با او متفاوت است. این «آنا»برای تماشاگر امروزی قابل قبول تر و درک شدنی تر است.

از سوی دیگر تفسیر کارگردان از دنیای نمایش هم کاملا یکجانبه و به نفع قهرمان زن نمایش نیست. وودی در پایان بازی انتقام اعتراف می کند که بعد از جدایی همواره از خوشبختی و موفقیت «کیت» خوشحال بوده است. او با وجود تمام آنچه که در طول این بازی بر سرش آمده قضاوت نمی کند و در پی انتقام نیست. درمانده و شکست خورده به نظر می رسد اما اگرچه در این بازی رسانه ای و در مقابل همسر و سابقش همه چیز را باخته اما بیش از آنکه شبیه به یک هیولای خطاکار نشان بدهد مردی شکست خورده و درمانده نشان می دهد. آخر بازی متفاوت است و «آرش عباسی» برخلاف آنچه به نظر می رسد جانبدارنه و یکسویه پشت قهرمان زن داستانش نایستاده است. 

علاوه بر اینها نمی توان انتقادات مستقیم نمایش به تلویزیون و برنامه های تلویزیونی را هم نادیده گرفت. «آرش عباسی» بارها و بارها در گفتار نمایش اش تلویزیون را مورد انتقاد قرار می دهد و به واسطه موقعیت نمایشی هم توانسته بخشی از این انتقادات را وارد دنیای اجرا کند. حتی اشارات مستقیم او به یک شو تلویزیونی مشخص اجازه داده تا داستان هم با داستانی دیگر انطباق پیدا کند. او بدین ترتیب حتی برای تم داستانش هم نمونه ای بیرونی یافته و معنای آن را در دنیای واقعی ستارگان تلویزیونی امروز به چالش گذاشته است.

 مهدی نصیری- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر




نظرات کاربران