در حال بارگذاری ...
نقد نمایش "آواز ماهی ها در مرداب" نوشته و کار فضل ا.. عمرانی از بندر دیر

نگاهی به یرما، از اسپانیا تا بوشهر

رضا آشفته- نمایش «آواز ماهی ها در مرداب» اقتباسی است از نمایشنامه های یرما اثر فدریکو گارسیا لورکا شاعر و نویسنده مشهور اسپانیایی و نمایشنامه رقص مادیانها اثر محمد چرمشیر است که آن هم اقتباسی از اثر لورکاست. اما فضا الله عمرانی سعی کرده که از این تلفیق به برداشت متفاوت و شاید هم یک آداپتۀ بومی و محلی برسد که بتواند در بومی سازی ما را متوجۀ یک وضعیت در دنیای نزدیک به خود به لحاظ جغرافیایی و اجتماعی و به لحاظ معاصر شدن آن کند.

نمایش «آواز ماهی ها در مرداب» اقتباسی است از نمایشنامه های یرما اثر فدریکو گارسیا لورکا شاعر و نویسنده مشهور اسپانیایی و نمایشنامه رقص مادیان ها اثر محمد چرمشیر است که آن هم اقتباسی از اثر لورکاست. اما فضل الله عمرانی سعی کرده که از این تلفیق به برداشت متفاوت و شاید هم یک آداپتۀ بومی و محلی برسد که بتواند در بومی سازی ما را متوجۀ یک وضعیت در دنیای نزدیک به خود به لحاظ جغرافیایی و اجتماعی و به لحاظ معاصر شدن آن کند.

اینها از جمله مواردی است که می تواند این دراماتورژی یا اقتباس را توجیه پذیر کند که ما گاهی برای ساده شدن صورت مساله باید که راه حل های ساده تر را جایگزین کنیم چون درک آن وضعیت در قرن بیستم اسپانیا شاید کمی سخت تر باشد از اینکه بگوییم این آدمها اکنون در بندر دیر و در حوالی بوشهر دارند زندگی می کند و نازایی یک زن این همه می تواند مساله برانگیز باشد که او را به تکاپو وادارد و دست به هر کاری بزند که هر طور شده بچه دار شود. به هر حال احساس مادری امری اجتناب ناپذیر هست و هنوز هم اکثریت بانوان با چنین میلی زندگی می کنند و البته که برخی در دنیا این احساس را در خود می کشند و با خشکاندن چنین سرچشمه ای سعی می کنند که خیلی متفاوت نسبت به معنای راستین زن بودن، طور دیگری زندگی کنند که آن مبحثی فمنیستی است و در این مجال نمی گنجد.

اما درباره این اقتباس فضل الله عمرانی که بسیار هم می تواند در خور تامل باشد از اینکه این نمایشنامه را به لحاظ زمانی یک قرن رو به پیش می آورد و به لحاظ جغرافیایی آن را از یک محیط بیابانی متصل به اسپانیا به یک ناحیۀ دریایی در خلیج فارس ایران دگرگون می سازد می تواند همچنان پرسشگر باشد چون سترون بودن و نازایی امری است که در آن هیچ بودن و عدم وجود دارد و این متن شاعرانه و سمبلیک لورکا نازایی را با همان بیابان و برهوت که خیلی زیبا و عینی تداعیگر چنین هیچ بودنی است تداعی می بخشد. اما دریا و آب محل رزق و روزی بسیار هست مگر آنکه که این دو گانگی را مدنظر قرار می داد که برای مثال می دانیم که در نزدیکی بندر چاه بهار در سیستان و بلوچستان علاوه بر دریا همجواری با کویر هم هست و حتی در میناب هرمزگان نیز علاوه بر نزدیکی با دریا شاهد بیابان لم یزرع هم هستیم و به همین نسبت در بوشهر هم شاهد این دو گانگی جغرافیایی هستیم. به همین دلیل نمی توان بیابان را از متن حذف کرد و اگر هم اصرار بر حذف آن هست حتما باید جایگزین بهتری باشد که به لحاظ بار معنایی و ارزشهای مفهومی چیزی از متن اصلی کاسته نشود. به همین سادگی می توان تناقضات دیگری را در متن فضل الله عمرانی دید؛ برای مثال مرداب ما را یاد مرداب های شمال ایران مثل مرداب انزلی می اندازد و فکر نمی کنم در جوار دیر دستکم یک مرداب وجود داشته باشد. به هر روی وقتی می خواهیم جغرافیای خودمان را داشته باشیم باید به استناد داده های معلوم این دگرگونی ها را انجام دهیم وگرنه مخاطب چندان متوجه یک بافت متفاوت جغرافیایی نخواهد شد و ذهن اش بین جنوب و شمال ایران و بیابانهای اسپانیا سرگردان خواهد شد.

همچنین جایگزینی شغل گله داری و ماهیگیری نیز می طلبید که ما را بیشتر متوجه ماهی و ماهیگیری کند چنانچه می دانیم و دیده ایم چکمه پوشیدن باز هم جزء ماهیگیری شمالی هاست و به دلیل گرما و شرجی بودن چکمه پوشیدن در جنوب چندان مرسوم نیست. در عین حال حضور ماهی به دلیل تاکید بر آن در نام نمایش می توانست در ارائه مفهوم و ایجاد فضا بسیار موثر باشد.

آنچه در اقتباس "آواز ماهی ها در مرداب"، می تواند همچنان چالشمند تلقی شود دو نکته بسیار مهم است. یکی کمرنگ شدن حضور دوست مرد در زندگی زن هست که این حضور باعث همان بددلی های مرد و ابراز خشونت و بعد هم آوردن خواهران پیرسالش در این خانه هست که به پای زن یا یرما خواهند شد. از آنجایی که نویسنده نامی برای این اشخاص نگذاشته سخت می توانیم به جای یرما، خوان و... نامی بیاوریم مگر بگوییم زن، شوهر و دوست شوهر و الخ! نکته دوم حذف خواهران پیرسال هست که حضور آنها باعث تحریک و آشوب اساسی تر در زن خواهد شد که در نهایت منجر به قتل شوهرش می شود که عمرانی فقط به دورهمی زنان بندری و غیبتهای آنان بسنده کرده است که این حذف معنوی نمی تواند بیانگر آن انقلاب درونی در زن یا یرما باشد و نمی توان در حالت فعلی توجیه و منطقی قوی برای قتل شوهر یافت چون آن کتکهای شوهر که چندان کارساز نیست و زن به آن خو کرده است بلکه همین فضولی ها و پلیس بازی های خواهران پیرسال مرد است که زن را جان به لب و عاصی می کنند. در عین حال او زن وفادار به مرد و زندگی است و پیرزن را بد می زند چون پیشنهاد نامشروعی داده که با پسرش فراری شود که او می تواند بچه دارش کند! حالا این زن با چنین دیدگاه قرص و محکمی که مرد برایش یک رکن پاک نشدنی است چگونه باید به مرزهای بیزاری از او رسیده باشد که بخواهد با ضربات کارد از پایش درآورد؟!

می توان پیشنهاد کرد که رابطه زن با دوست شوهرش می تواند  کمی نوتر شود چون امروز همه جا گوشی و موبایل هست و چند پیامک در صفحۀ تلگرام این خطرآفرینی و تهدید را به دنبال دارد که مرد بخواهد برای کنترل و زیر نظر گرفتن زنش دست به دامان خواهران پیرسالش شود.

با این تعابیر این متن هنوز نیازمند تغیرات اساسی است که تبدیل به متن باورپذیری شود وگرنه اینها ایرادات آشکاری است که به آن و متن اصلی یرما لطمه می زند چون ما حق نداریم از ارزشهای متن اصلی که اثر جهانی است بکاهیم بنابراین در این خوانشگری ها باید به دنبال بیان تازه تر و اینجایی تر برآییم و بدانیم که درواقع نویسندۀ اصلی همچنان لورکاست که توانسته به درستی سترون بودن در جامعه دیکتاتوری فرانکو را به چالش بکشد و از یک وضعیت روستایی کل اسپانیای درگیر با جنگ داخلی را نمایان سازد. درک این درایت های دقیق سیاسی و اجتماعی است که می تواند تبدیل به امری تعمیم پذیر شود و ما را نیز هوشمندانه در مقابل مسائل مان پیش برنده گرداند وگرنه همه چیز حکم مثل از ذوق حلیم تو دیگ حلیم افتادن را متبادر می گرداند و می دانیم نوشتن و تفکر چندان هم درگیر با ذوق زدگی ها نیست بلکه این ذوق و شوق در پس این تفکرات موج می زند برای جاذبه های لازم که بشود پای یک متن دقایقی نشست و غور کرد!

البته اجرای عمرانی از طراحی خلاق و دقیقی برخوردار است که از او یک طراح و کارگردان قابل تامل می سازد و این ایرادات برای بهتر شدن متنی است که می تواند در صورت رفع شدن، همان اجرا را باورمند تر و ارزشمندتر سازد.

رضا آشفته- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران 




نظرات کاربران