نقد نمایش «بلا فیگورا» نوشته یاسمینا رضا به کارگردانی سروش طاهری
فرمول ثابت یاسمینا رضا و جذب مخاطب
آزاده فخری- چرا «یاسمینا رضا» در ایران اینقدر طرفدار پیدا کرده است. فرمول تقریبا ثابت رضا در نمایشنامه نویسی در جذب مخاطبان ایرانی خیلی خوب عمل کرده و کارگردانان تئاتر نیز این را فهمیده اند. نمایشی نیست که نام «یاسمینا رضا» بر پیشانی آن باشد و خوب نفروخته باشد. همنشینی چند زوج – اغلب جوان- و شروعی نسبتا آرام برای معرفی مناسبات اولیه و ظاهری میان آنها و بعد آغاز بحران بین زن و شوهرها و بعد گسترش آن بین زوجهای حاضر. سپس بحران مثل توپِ بازی بین آدمهای نمایش دست به دست میشود و بنا به شخصیتپردازی اولیه عکس العملهای متفاوتی از آدمها ظاهر می شود. در عین حال بحران، زمینه لازم برای پرچانگی را برای تکتک افراد درگیر فراهم می کند و تا جایی پیش می رود که لایه های زیرین حقیقی از پس ماسکهای آبرومند ظاهری بیرون می آید.
چرا «یاسمینا رضا»[1] در ایران اینقدر طرفدار پیدا کرده است. فرمول تقریبا ثابت رضا در نمایشنامه نویسی در جذب مخاطبان ایرانی خیلی خوب عمل کرده و کارگردانان تئاتر نیز این را فهمیده اند. نمایشی نیست که نام «یاسمینا رضا» بر پیشانی آن باشد و خوب نفروخته باشد. همنشینی چند زوج – اغلب جوان- و شروعی نسبتا آرام برای معرفی مناسبات اولیه و ظاهری میان آنها و بعد آغاز بحران بین زن و شوهرها و بعد گسترش آن بین زوجهای حاضر. سپس بحران مثل توپِ بازی بین آدمهای نمایش دست به دست میشود و بنا به شخصیتپردازی اولیه عکس العملهای متفاوتی از آدمها ظاهر می شود. در عین حال بحران، زمینه لازم برای پرچانگی را برای تکتک افراد درگیر فراهم می کند و تا جایی پیش می رود که لایه های زیرین حقیقی از پس ماسکهای آبرومند ظاهری بیرون می آید.
«بلافیگورا»[2] هم مطابق همین فرمول همیشگی نوشته شده و بنا به گفته «سروش طاهری» کارگردان نمایش، ظاهرا آخرین نمایشنامه «یاسمینا رضا» است که به تازگی ترجمه شده و داغ داغ همزمان با پاریس در تهران به روی صحنه رفته است. اجرای سیام دی ماه که در جدول جشنواره تئاتر فجر و به عنوان یکی از نمایشهای شرکت کننده در جشنواره ارایه شد، در واقع آخرین شب نمایش صحنه ای «بلافیگورا» بود.
گرچه در برخی سایتها مانند سایت سینماخانه[3] و همینطور در سایتهای ترجمه دم دستی[4] معنی آن تحت عنوان "خاطره خوب" و "هیکل خوب" ذکر شده است؛ ولی انتخاب نام «بلافیگورا» از طرف نویسنده انتخابی هوشمندانه به نظر می رسد، چرا که در سایت "ایتالیا و آموزش زبان ایتالیایی"[5] آمده است:
"لا بلا فیگورا (La bella figura) در زبان ایتالیایی از نظر لغوی به معنی شکل زیبا است، اما در واقع منظور از آن "ارائه یک ظاهر زیبا از خود" است. گذشته از ارائه یک ظاهر زیبا، لا بلا فیگورا شامل رفتار مناسب، انجام عکس العمل مناسب و رفتار درست تحت شرایط مشخص هم میشود. لا بلا فیگورا را همه جای زندگی ایتالیایی میتوان دید، که به نظر ریشه در سابقه دیرین ایتالیاییها در ارائه هنرهای ظریف دارد.
آغاز نمایش با درخشش «مانلی حسینی» در استفاده از زبان بدن و اطوار غلیظ زنانه – بنا به نیاز نقش- آغاز می شود. «مانلی حسینپور» که از سال ۸۳ تئاتر را به شکل آماتوری از رشت شروع کرده است، اکنون و بعد از سیزده سال به راحتی تنه به تنه حرفه ایهای تئاتر می زند و از همان آغاز نمایش با بازی کم اشتباه، بیان بدون تپق و بدون سکته، به راحتی سطح بازی خود را از سطح سایر بازیگران نمایش بالاتر می برد. تنها شاید انتخاب کفشهای پاشنه بلند توسط طراح لباس نمایش «زهره کاظمی»، برای قد بلند او قدری انتخاب درستی نبوده باشد، چون نقش «آندرهآ» به خاطر چالش های پیش آمده در حین نمایش و -همان بحران های متعدد معروف یاسمینا رضا- نقشی پرتحرک همراه با حمله های هیسترک و عصبی است و به خصوص موقع دویدن بر صحنه بیشتر منجر به ظاهری کمیک برای او می شود. گرچه به هر حال کفش پاشنه بلند امروزه به درست یا غلط در فرهنگ ما به نماد لَوَندی زن تبدیل شده است[6].
«بهروز سروعلیشاهی» بازیگر نقش مقابل حسین پور، که مترجم نمایشنامه «بلافیگورا» نیز هست، نمی تواند به همان قدرت و قوت در مقابل پارتنر خود ظاهر شود، گرچه با گذاشتن انرژی موقع داد زدنهای متعدد در نمایش، تمام سعیش را در ارایه ای قدرتمند از نقش به کار می گیرد، ولی واقعا تمام قوت و قدرت بیان در "داد زدن" نیست.
به همین ترتیب است بازی «شهره رعایتی» در نقش «فرانسواز» که به نظر می رسد هنوز با بیان تئاتریِ بی اشتباه اندکی فاصله داشته باشد، بیانی که به نظر می رسد هنوز خام است و به قدر کافی چکش خواری نشده است. «میثم رازفر» که پارتنر «شهره رعایتی» است، بازی راحتی دارد که سایه تجربه مقابل دوربین تلویزیون را به وضوح در بازی خود نشان می دهد. این بازی راحت و روان گرچه منجر به ارایه ای دلنشین و تماشاگرپسند می شود ولی یکدستی کار را اندکی به هم می ریزد. و اما «سوسن مقصودلو» بازیگر پیشکسوت نمایش «بلافیگورا» که معجزه همیشگی خاک صحنه را به خوبی نشان می دهد. «سوسن مقصودلو» به قدری در کار خود حرفه ایست که حتی در زمانهای سکوت نقش که طبیعتا دیالوگی به همراه ندارد، در حال پردازش و پرورش نقش خود است و به قدری اینکار را حرفه ای انجام می دهد که علی رغم شلوغ بودن و جریان داشتن اکت در گوشه دیگری از صحنه نمایش، نگاه و توجه تماشاگر را به خود می کشد. این میزان توجه به نقش و پختگی در ارایه را هر چقدر هم به کارگردانی ربط دهیم باز جزییات و خرده ریزهایی در بازی «سوسن مقصودلو» هست که کسی نمی تواند آنرا به کسی فقط در یک نمایش آموزش بدهد و سپس، از او بخواهد، بلکه عصاره سالهای متعدد بازیگری در نقشهای متعدد است که این میزان رسوب حرفه ای بودن را در بیان و بدن بازیگر تئاتر به یادگار می گذارد. نقش مادرشوهر، برای خانم مقصودلو گرچه نقشی با کمترین میزان دیالوگ است، ولی به وضوح جزو بازیهای به یاد ماندنی نمایش «بلافیگورا» می باشد.
طراح صحنه در حد بضاعت تماشاخانه شانو، تلاش می کند با کمترین جابجایی تغییر صحنه ها را آرایش دهد و گاهی با استفاده از المانهای مینی مال مثل روشن یا خاموش بودن شمع های رومیزی برای القای تغییر در زمان، یا پخش شدن یا پخش نشدن موسیقی از رادیو برای تداعی صحنه داخل اتومبیل، یا صدای قورباغه برای تداعی بیرون و درون رستوران، سعی دارد تا از عهده تغییر زمان و صحنه در طول نمایش بربیاید. از این نظر مختصرکاریِ «میثم نویریان» برای همراه کردن تخیل تماشاگر نسبتا موفق عمل کرده است. طراحی لباس نیز که پیش از این ذکر خیری از آن به میان رفت، بنا به معذورات اجباری در ممیزی های مرسوم به هرحال منطقی است، گرچه مثل همیشه بخش اصلی طراحی لباس بر عهه دیالوگها و تخیل آماده بیننده ایرانی است، یعنی وقتی مانلی حسینی دامن بلندی به تن دارد ولی نقشی که او بازی می کند یعنی آندرهآ می پرسد که: "آیا دامنش خیلی کوتاه نیست؟!" و چندبار و در چند جمله دیگر از کوتاهی دامنش می گوید بیننده فهیم ایرانی خودش در حالیکه دامن بلند و آبرومند مانلی را نظاره می کند، باید دامن آندرهارا در طول نمایش کوتاه و مثلا برای سن آندرهآ نامناسب ببیند! کمیک بودن این محدودیت ها و معذورات، حتی موقع خواندن جملات اخیر در این متن نیز به خوبی آشکار است.
و می رسیم به همان داستان همیشگی که از یک متن خوب، هر کارگردانی –خوب یا بد- می تواند نتیجه قابل قبولی بگیرد. از محدویدتها و معذوریتها که بگذریم در هر حال مسوولیت انتخاب بازیگر و نحوه بازی آنها در ارتباط مستقیم با توانایی کارگردان و وقت و هزینه زمانیای است که او برای کار خویش می گذارد. گرچه تماشای نمایش بنا به ضرباهنگ اجباری نمایشنامه های یاسمینا رضا، دلپسند و مفرح است ولی وجود تعدادی صندلی خالی در آخرین شب اجرا و به خصوص خالی بودن چند صندلی کم تعداد اختصاصی برای خبرنگاران و منتقدین، نشانه چندان خوبی نیست. به هر روی، جسارت سروش طاهری در اجرای همزمان این نمایشنامه با اجرای آن در پاریس جای تقدیر و آفرین دارد.
آزاده فخری- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران