در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «گتو» نوشته سپیده علیزاده و کارگردانی سعید بهنام

یک تمرین- اجرا

رضا آشفته- «گتو» درباره مهاجرت است و همه می دانیم که مهاجرت اغلب از سر اجبار و ناچاری است و اگر مهاجرت وجوه غیر قانونی و یا شکل پناهندگی پیدا کند، آنگاه مسیر مهاجرت و حضور در دیگر جوامع همواره با سختی ها و تبعیض هایی همراه خواهد بود. حالا «سعید بهنام» می خواهد به این روزهای مهاجرت اشاره کند و به گوشه ای از این معضل و نابسامانی های جاری در این وضعیت بپردازد.

«گتو» درباره مهاجرت است و همه می دانیم که مهاجرت اغلب از سر اجبار و ناچاری است و اگر مهاجرت وجوه غیر قانونی و یا شکل پناهندگی پیدا کند، آنگاه مسیر مهاجرت و حضور در دیگر جوامع همواره با سختی ها و تبعیض هایی همراه خواهد بود. حالا «سعید بهنام» می خواهد به این روزهای مهاجرت اشاره کند و به گوشه ای از این معضل و نابسامانی های جاری در این وضعیت بپردازد. این حس و حال انسانی و دفاع از آن می تواند باورمندی اثر را بالا ببرد و جریان را کاملا مثبت کند. اما از طرف دیگر نوع مواجهه و کارکرد آنچه که دیده و شنیده می شود و بیشتر تحت عنوان هنر اجرا (پرفورمنس) تلقی می شود، می تواند ما را با چالش هایی مواجه سازد که شاید هم چندان خوشایند نباشد. به هر تقدیر داشتن چنین ایده هایی، تنها به دلیل آنکه انسان و بازاندیشی مرارت های انسانی در نقطه ای از جهان و به هر شکل و شیوه ای گره گشاست می تواند تحسین برانگیز باشد. به بیان دیگر در عالم هنر، یک نگره کاربردی، می تواند تا سر حد واکسینه شدن انسانهای دیگر در مواجهه با درک حقایق در تئاتر کارکرد پیدا کند.

گتو چیست؟

گتو (Getto) محله و محدوده ای ویژه سکونت یک اقلیت دینی یا قومی است. در شهرها یا مناطق دیگر به محله‌ای که ساکنان آن غالباً از یک قوم یا از یک مذهب باشند گِتو (به انگلیسی: ghetto) گفته می‌شد و امروزه در کل به مناطق فقیر شهری که بیشتر، مهاجران یا اقلیت‌ها در آن ساکنند، گتو گفته می‌شود. گتو در اروپا از نظر تاریخی به محله‌هایی که اقلیت یهودی در آن ساکن بودند گفته می‌شد. در سال ۱۵۳۶ به دستور پاپ اعظم، یهودیان را مجبور کردند تا در محله بسته‌ای در شهر ونیز زندگی کنند که در کنار یک ریخته‌گری بزرگ چدن (چدن در زبان ایتالیایی getto نامیده می‌شود و در گویش عامی ghèto تلفظ می‌شود) قرارداشت. به این خاطر این محله را گتو می‌نامیدند.

با این تعریف بی آنکه بخواهیم دلالت های تلخ تری از ره یابی به این واژه را مورد توجه قرار دهیم، می توان درک کرد که خود این واژه بیانگر درد عظیمی است.

صف آرایی

دراجرای «گتو»، گروه اجرایی سعی کرده که در صف آرایی یک گروه جوان در پشت سیم خاردار، ملال و مرارت ناشی از تبعیض و جُداسازی انسانها را به هر دلیلی آشکار سازد. در اجرا از کشورهایی نام برده می شود که به گونه ای شهروندانشان دچار این گونه مهاجرت های اجباری اند و تحت شرایط بسیار سختی زندگی می کنند. سوریه، اریتره، بنگلادش، عراق، سری لانکا و...

به همین دلیل در اجرای نمایش نوعی فاصله گذاری مقتدارانه شکل می گیرد. از این تمایز حتما مفاهیمی و مسائلی متبادر خواهد شد که هم کار را ساده تر می کند و هم می تواند بسیاری از دلایل منطقی برای بودن این بازیگران و داشتن چنین نقش هایی را موجه سازد. چنانچه دختران نقش مردان را بازی می کنند در شرایطی که هیچ دلالت جنسیتی در اجرا وجود ندارد. چنانچه سفید پوست نقش سیاهپوست را و جوان نقش پیر را بازی می کند. جالب اینکه در این موارد نیازی هم به چهره پردازی و صرف زمان و هزینه هم نیست.

نور و موسیقی و تصویر هم به اندازه ای در خدمت اجراست که بشود بریده هایی از این زندگی های توام با درد و رنج را تصویرسازی کرد و البته که هیچ اتکایی به متن به معنای اخص درام نیست و همه چیز آن طور پیش می رود که سوار بر یک جریان سیال و سیار باشد. در این جریان سیال یک عده جوان دارند در لباس آدمهای غیر خود فرو می روند. در یک بازنگری انسانی به دنبال ارائه هویت از هم پاشیده هستند و نداشتن شناسنامه و سرزمین و احترام و حق و حقوق حقیقی بر این ملال و مرارت ها می افزاید. همه اینها در شرایطی است که سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری قوانین سفت و سختی برای دفاع و حمایت از این مهاجران وضع کرده اند. اما در «گتو» به دلیل رعایت نشدن این قوانین زنی از سری لانکا در نروژ خود و بچه اش را می سوزاند یا یک آفریقایی جوان در دبیرستانی در سوئد کشته می شود و نمونه هایی از این دست که کم نیستند و همواره به انحای مختلف در اخبار نیز اعلام می شوند. اما انگار نه انگار که آدمهایی نابود می شوند و نابودی شان دردی از جامعه جهانی نیست!

به همین دلیل این اشاره های کوچک هم می تواند پذیرنده باشد. اما ما در تئاتر و صحنه و در مورد هر هنردیگر انتظار داریم که هر چه بهتر و بیشتر بتوانیم نسبت به مسائل انسانی کنش مند باشیم بنابراین قوت بخشیدن و ساختارمندی ها تا حد زیادی می تواند ما را دگرگون کند و از بی تفاوتی ها بیرون بیاورد.

ذی نفوذی

در این اجرا ایده نمی تواند ذی نفوذ باشد و اشاره ها و گوشه پردازی ها به گتونشین ها در حدی نیست که مو بر تن سیخ شود و یا مساله طوری بازنمود داشته باشد که بخواهیم خیلی از این حال و هوای ارائه شده متاثر باشیم. از سوی دیگر بازیگران هنوز جوان هستند و به لحاظ رفتاری و بدنی کال و ناپخته می نمایند و درک درستی از دردی که در نمایش اجرا می شود ندارند. این غربت، این مسیر پر از خطر، این گوشه نشینی ها و انزوا و این رفتن به سوی خودکشی و یا کتک خوردنها و بیچارگی ها و آوارگی ها نیازمند درکی بسیار بالاست. چون در مورد این موضوع و مسئله عمیق ما با یک تراژدی ساده و زودگذر مواجه نیستیم و مسئله نمایش دقیقا دارد به سخت ترین مرحله و نوع مهاجرت اشاره می کند. مرحله ای که در آن بی حقوقی، تبعیض و بی هویتی دردناک می نماید. بازیگران جوان نمایش باید خیلی به اصل ماجرا نزدیک بشوند. به ویژه آنکه زمینه اش در متن فعلی وجود ندارد و خواه ناخواه تصور این وضعیت و درک آدمهایش سخت می نماید. اما بهتر بود که کارگردان با شیوه های درست تر و دادن تمرین های ظریف تر این حال و هوا را به بازیگران تلقین می کرد و امروز شاهد یک رخداد بدون زیر سطر نباشیم.

به هر روی، هنوز احساس می شود که با یک تمرین- اجرا مواجه هستیم و باید که درنگ دقیق تری برای درک این موقعیت انجام شود و اگر نشود «گتو» نمی تواند  ما را آگاه کند و یا حس و حال دگرگون شونده ای را در اختیارمان بگذارد. 

رضا آشفته- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر




نظرات کاربران