در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «نفر دوم» نوشته و کار: مهین صدری

تضاد های خانه ای از آن ِ خود

رسول نظر زاده- نمایش "نفر دوم" نوشته و کار مهین صدری پنجشنبه ۲۸ دی ماه در اولین روز از سی و ششمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر در سالن استاد ناظرزاده مجموعه ایرانشهر به روی صحنه رفت.نمایشی با دغدغه های شخصی - اجتماعی طبقه متوسط با پس زمینه تاریخی- سیاسی ۳۰ ساله اخیراز دوران موشک باران تهران تاکنون را در بر می گیرد . ماجرای دو خواهر که در یک زمینه ی تاریخی ، یکی با دغدغه های خانگی پیش می رود و دیگری با دغدغه های درونی و علاقه با بازیگری و....

نمایش « نفر دوم» نمایشی با دغدغه های شخصی - اجتماعی طبقه متوسط با پس زمینه تاریخی- سیاسی 30 ساله اخیراز دوران موشک باران تهران تاکنون را در بر می گیرد . ماجرای دو خواهر که در یک زمینه ی تاریخی ، یکی با دغدغه های خانگی پیش می رود و دیگری با دغدغه های درونی و علاقه با بازیگری و....

 به استناد همین نمایش ( و چند نمایش دیگر در سال های اخیر) می توان دریافت چقدر دنیای زیستی دختران و زنان این سرزمین هنوز از آگاهی بروضعیت خود فاصله دارد و هنوز نسبت به اطراف خود جدا و نظاره گرانه است. دو خواهر این نمایش  دو چهره از نگاه کارگردان/ نویسنده – مهین صدری-اند که در ابتدای اجرا به شکل مستند رو به تماشاگر از بحران خلاقیت خود سخن می گوید . این دو خواهرتنها شاهد ماجراها و تاثیرشان در زندگی خود هستند ، در طول اجرا یکی یکی از خواسته های خود دور می شوند یا عقب می نشینند و خانه و فرزند ومردهای زندگی شان را از دست می دهند و سپس در یک خلا عاطفی و فرسودگی  زود هنگام ، در یک تک گویی بغض آلود با نگاهی حسرت آلود ، بار تراژدی زندگی خود را بر دوش شرایط یا دیگران می اندازند! نگاهی منفعلانه و محافظه کارانه و خود محورو با چسبندگی بیش از حد به خانه. خوشبختانه این اجرا از گفتگو در آشپرخانه یا مهمان خانه ( چنان که به سبک نوشتاری زنان ایرانی معاصر تبدیل شده است ) فاصله گرفته اما هنوز می توان رگه های آن را در همین اجرا نیز یافت.

شکل روایت،به شکل سینمایی وخطی با برش های کوتاه به وقایع مهم زندگی دو خواهراز نوجوانی تا میان سالی را در بر می گیرد. ( می توانست روایت جریان سیال ذهن،غیر خطی  و حتی ترتیب زمانی نداشته باشد و به شکل تداعی آزاد پیش برود تا ذهن مخاطب را به مشارکت بیشتر وا دارد.)

 برش هایی که با گفتکوهای پر تنش اغلب دو نفره در اتاق ها، بر نقطه عطف هرماجرا و هر دوره اشاره می کنند. در پس زمینه ، پشت پنجره ها  و اتاق ها ، صداها و نشانه ها ، حرکتی دیگر را نشان می دهند. وقایعی که انقدر زنان به آن بی توجه هستند که به زودی تاثیر آن را در زندگی شان خود می بینند. حرکت از روایت «همزمان» و نزدیک  و زنانه ، به نگاهی « در زمانی» و دور و «مردانه» ، که انگار صداهایی زاید وحاشیه ای وبر هم زننده نظم خانگی زندگی دو خواهر هستند.

 می توان نشانه های موازی بیرونی/ تاریخی/ سیاسی را در کنار نشانه های درون / خانگی  قرار داد و دیوار های فرضی میان آنها را ( چنان که درطراحی صحنه هوشمندانه ، فاصله های زمانی را با لایه ها و پرده های توری  نازک از هم جدا کرده است) نادیده گرفت.

نشانه هایی  که می کوشد از کنار هم قرار دادن  علایم بیرونی همچون صدای آژیرو بمباران هوایی، سریال  ژاپنی دهه 60«سال های دور از خانه»، پخش صدای قرآن به هنگام شهادت مرد جوان، لباس های خون آلود  ، برانکارد ، صدای تلویزیون که ازدوران «آتش بس» خبر می دهد، صدای اعتراضات خیابانی و... با نشانه های درونی همچون عشق دوره نوجوانی، ازدواج زود هنگام خواهر بزرگ تر ، حامگلی ، بیمارستان و زایمان ، دوران عاشقی خواهر کوچک وکاردر تاتر ، طلاق، به دنیا آمدن فرزند مُرده ،ازدواج مجدد خواهر، آلزایمر گرفتن مادر ، فرسودگی سقف و دیوار های خانه ، بیماری و مرگ خواهر بزرگ تر و.... تاثیر یکی بر دیگری را پی گرفت. چنان که در انتها با کنار رفتن تمام ماجراهاو زمان های طی شده و پرده ها ی توری در صحنه ، دیگر چیزی از خانه باقی نمانده است و با صحنه ای خالی روبرو هستیم و نسلی  که بدون شور واحساس و زندگی،  زود به پایان راه خود رسیده است.

این که نمایش « نفر دوم» به تجربه زیستی مشابه و قابل تامل نسل های پیش اشاره نمی کند و شخصیت پدریا برادربزرگ و حتی مادر را در نمایش نادیده می گیرد و در هیچ صحنه ی میان آنها گفتگویی بر قرار نمی کند وبه وقایع  نیمه دهه 60 به بعد بسنده کرده ، از چشم بستن برگستره ای عمیق تر و گسترده تر خبر می دهد. انگار زندگی را تنها در چارچوب ومحدوده ی زیست خود می بیند . به همین دلیل  نسل بعد  را هم تا حدی زیادی  حذف می کند ،  فردا را به شکل مٌرده و ناقص و «دخترلال » نشان می دهد وچشم اندازی روشن برای نسل فردا نمی بیند.

  بعد ازواقعه پذیرش آتش بس ، زندگی دو خواهر ، به وقایعی اغلب خانگی وتا حدی ملودرام و کم توجه به بیرون تبدیل می شود . تحولات اجتماعی  قابل توجه ای مانند بازگشت اسیران جنگی ، بستن  روزنامه ها، ممنوع شدن فیلم ها و اعتراض های گسترده به انتخابات ، ورود موبایل و ماهواره و اینترنت به خانه ها ، مهاجرت دانشجوها ، اختلاس های کلان،  قتل های زنجیره ای وتغییرهای اندک در نگرش خواهر کوچک تر و ... مورد نظر متن و اجرا نیست. چنین است که اندک اندک نشانه شناسی تاریخی متن و اجرا مخدوش می شود و گستره نگاه اجرا کوچک تر. صدای پشت پنجره ها و خیابان ها در بخش دوم اجرا به تدریج بسته می شود تا در انتها به شکل صداهایی دورشنیده شود . این صداها برای شنیده شدن نخست باید ریشه های خود را در درون اتاق ها و خانه ها جستجو کند. آنچه می ماند  تک گویی روان نژند و بیمارگونه ی خواهر بزرگ ( ستاره اسکندری) است که خیلی زود به مرگی نمادین دچار می شود.

وقایع بیرونی یکسر به مردها واگذار می شود.مردهایی که نقش آن را «مهین صدری» خود به شکل مردپوش بازی می کند. مردهایی که شناختی نزدیک و واقعی از آنها در متن و اجرا دیده نمی شود. آنها نقش هایی  جدی و در نقاب ، با تصمیم هایی قاطع و عقلانی هستند که در بازی مشابه در همه نقش ها، مردپوش نمایش – مهین صدری- حتی ژست وصدای واحدی برای آنها در نظر گرفته است. این نقش بیش از آن که مردی زنده و واقعی باشد بیشتر انگار نمادی ست ضمنی از منبع مشکلاتی که به تدریج بر سرزندگی زن ها می آید. نقشی که توانایی ایجاد شور و رابطه احساسی و عاطفی لازم را با آن ها ندارد.

شخصیت ها در برش های کوتاه و پی درپی، مجال پرداخت و پردازش کافی پیدا نمی کنند . بحران زندگی و رویاها و آرزوهای یک دخترجوان تاتری ( خواهر کوچک بابازی الهام کُردا) ناگفته باقی می ماند. انگار او زود از انگیزه و امید به تاتر تهی می شود در حالی که این  بخش ماجرا جای پرداخت بیشتری در اجرا دارد. خواهربزرگ تر ( ستاره اسکندری) بعد از ازدواج خیلی زود و تا انتها از مرکز ماجراها به حاشیه رانده می شود و تبدیل به یک بیمارهذیان گو و قربانی و اغلب حامله  که یک سر در بیمارستان و یک سر درزایشگاه دارد و درگیر بچه و شوهروازدواج مجدد و.... در واقع او «سایه» ی زندگی خواهر کوچک تراست که آینده ی زندگی اوبه شکلی دیگر در زندگی خواهر بزرگ تر دیده می شود. به همین دلیل مدام میان آنها تنش آشکار/ پنهان دیده می شود.می توان گفت خواهر کوچک تر به تدریج خواهر بزرگ تر را پشت سر می گذارد از این رو دیگر شبیه او زندگی نمی کند و تنهایی را بر زندگی مشترک یا ازدواج  ترجیح می دهد.  

شاید بتوان خواهر کوچک تر را شخصیت مرکزی نمایش در نظر آورد که در انتها نه در شکل عرفی /خانگی آرامش و انگیزه می یابد و نه در تاتر/ هنر و نه در روابط عاشقانه اش ، او در یک پس زمینه ملتهب اجتماعی معاصر در انتها احساس هدر شدگی می کند. زنده ماندن او در انتها هر چند میان اشک ها و حسرت و مرگ خواهر ونسل دختر «لال»  ودر خانه ای در حال فروپاشی ، اما مسیری  دیگر را  نشان می دهد.

رسول نظرزاده (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران