در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش « این یک پیپ نیست » به کارگردانی محمد مساوات

یورش بردن بر شناخته ها و شناخت ها

امید طاهری- نمایش مساوات ابتدا به آنچه می بینیم یورش می برد. درست مانند رنه مگریت، ارتباط بین دال و مدلول را از میان بر می دارد. بازیگری از حمام بیرون می آید و همزمان همان بازیگر در طبقه پایین وارد آشپزخانه می شود. مساوات از عنصر زمان که خاص نمایش است بهره می برد. زمان دیدن بازیگر در حمام و زمان دیدن او در طبقه پایین، با منطق زمان واقعی اجرا جور در نمی آید. تماشاگر دچار چالش می شود و ذهن شروع به جستجو می کند. جستجوی منطق لازم برای درک رابطه ی میان زمان و تصویر. اما تمامی این اثر مبتنی است بر اینکه آنچه ما می بینیم لزوما همانی نیست که باور می کنیم. این درهم ریزی درک تصویری مخاطب تا لحظه ای که بتواند پازل پراکنده ی خانه را کنار هم بچیند به اوج خود می رسد.

در استیلای تئاتر تجاری امروز، و مسخ شدگی بخش قابل توجهی از تئاتری ها در جذابیت گیشه، توجه افراطی به نیازهای تفریحی مخاطب و فرمانروایی مولفه های کاباره ای و سیرکی در تئاتر؛ ناگهان گروهی یافت می شود و بارقه امیدی در این آشفته بازار ایجاد می کند تا همچنان امیدوار باشیم که تئاتر می تواند زنده بماند و نفس بکشد. محمد مساوات و گروه خوبش، یکی از آن بارقه های امید هستند. سه گانه ی « خانواده»، « بی پدر» و « این یک پیپ نیست» آثار درخشان، سالم، مبتنی بر الگوهای درست تئاتری و برآمده از هویت اندیشگانی و زیبایی شناسی تئاتر در چند سال اخیر هستند. مساوات ثابت کرده که تئاتر برای وجود داشتن، نیازی به سلبریتی ها و دلالان ندارد. تئاتر برای زنده ماندن، همچنان متکی است به دانش، شناخت عمیق از این هنر و تمرین و تمرین و تمرین. محمد مساوات و گروهش، بیش از اینها دیده خواهند شد و پیش از اینها خواهند رفت.

اما چه اتفاقی می افتد که اثری اینچنین در یکپارچگی اجزا، به اندامی موزون، متناسب و تکینه تبدیل می شود؟ بکر، تازه و نو بودن، لزوما ضامن موفقیت امری نیست. چه بسا ممکن است یک حرکت هنجارشکنانه در اجتماع، بکر و تازه باشد اما خالی از معیارهای زیبایی و استتیک. نمایش این یک پیپ نیست را نباید به واسطه بکر و نو بودن مورد قضاوت قرار داد چرا که خود نمایش معترف است از تابلوی معروف رنه مگریت و شیوه اندیشگانی و تولیدی اثری می آید که پایه آن در سال 1928 میلادی نهاده شد و نوعی از انگاره ها و الگوهای سورئال را بنیان نهاد. اگر چه طرح اندیشه « خیانت تصویر» بیشتر در حوزه هنرهای تجسمی آزموده شده تا هنرهای دراماتیک، با این وجود تجربیاتی در ساحت همین الگوی اندیشه ای، پیش از این در حوزه های مختلف هنری و فلسفی شکل گرفته. ضمن اینکه صرفا اطلاق این جمله که نمایش مساوات اثری بکر و بدیع بود، در واقع کم ارزش کردن حوزه اندیشه ای و صوری اجراست چرا که این نمایش بیش از حدود این جمله قابل بحث ونظر است.

آنچه رنه مگریت در تابلوی « این یک پیپ نیست » و پس از او میشل فوکو در کتاب « این یک پیپ نیست» به آن می تازند و پیرامونش شورش می کنند، اینجا در نمایش محمد مساوات بستری می شود که تئاتریکال ترین لحظه ها را برای طرح موضوع در هنری اینبار دراماتیک و مبتنی بر دیالوگ به وجود می آورد.

نمایش مساوات ابتدا به آنچه می بینیم یورش می برد. درست مانند رنه مگریت، ارتباط بین دال و مدلول را از میان بر می دارد. بازیگری از حمام بیرون می آید و همزمان همان بازیگر در طبقه پایین وارد آشپزخانه می شود. مساوات از عنصر زمان که خاص نمایش است بهره می برد. زمان دیدن بازیگر در حمام و زمان دیدن او در طبقه پایین، با منطق زمان واقعی اجرا جور در نمی آید. تماشاگر دچار چالش می شود و ذهن شروع به جستجو می کند. جستجوی منطق لازم برای درک رابطه ی میان زمان و تصویر. اما تمامی این اثر مبتنی است بر اینکه آنچه ما می بینیم لزوما همانی نیست که باور می کنیم. این درهم ریزی درک تصویری مخاطب تا لحظه ای که بتواند پازل پراکنده ی خانه را کنار هم بچیند به اوج خود می رسد. درگاه فضاهای مختلف خانه از قبیل، حمام، آشپزخانه، راهرو، اطاق خواب و پذیرایی به عمد چپ و راست شده اند و پلانی را ایجاد کرده اند که ذهن مخاطب را مجبور به مونتاژ کند تا در جستجوی میزانسن ها و ورود و خروج ها، ذهنش مدام در چالش با آنچه می بیند و جلوتر، آنچه نمی بیند به حرکت درآید. مساوات به همان اندازه که کار سختی را از خود و بازیگران خود در مهندسی فضای اثرش طلب کرده، تماشاگر را نیز در تو درتوهای خانه به کنشی سخت برای درک و دریافت وادار می کند. این درک و دریافت ها اتفاق می افتد اما درست در همین لحظه، دوباره همه چیز در عدم قطعیت قرار می گیرد. آدمهایی وارد قصه می شوند که وجود ندارند. حالا میان آنچه می بینیم، آنچه می شنویم و آنچه می خوانیم، میان زبان و تصویر، سرگردانیم و کسی نمی تواند به درستی در خصوص آدمها و وقایع نمایش به باور قطعی دست یابد.

کار مساوات بازآفرینی تابلوی رنه مگریت و اندیشه های فوکو نیست. تلاش او جاری کردن این اندیشه در جهان نمایش است. اینجاست که اثر او می تواند با زمانه ی خودش تطبیق بیابد و معنامند شود. در غیر این صورت چیزی جز بازگویی و بازنمایی شیوه تولیدی مگریت و اندیشه ی فوکو و دیگران نمی تواند باشد. مساوات به خوبی می داند که کارکرد ضروری تئاتر ارتباط معنایی با زمانه و بستر اجرایی اش در جامعه است. به چالش کشیدن یقین مبتنی بر درک بصری و زبانی، به چالش کشیدن امر محتوم، و ایجاد این باور که عدم قطعیت، اصلی اساسی در تمام پدیده های پیرامون ماست، می تواند یک کارکرد بزرگ اجتماعی در نمایش « این یک پیپ نیست » باشد. زمانه ی ما و جامعه ی امروز ما به شدت محتاج چنین یورشی در برابر دریافت های قطعی شده در ذهنش است.

حجم بالای داده های تصویری در اخبار  رسانه های مختلف، حجم بالای اخبار کتبی و شفاهی. سرعت انتقال رخدادها و فراروی آن از مرزها، تسلط قدرت ها بر گردش اطلاعات و سودجویی از مهندسی خبر و داده های مختلف تصویری، مهندسی قدرت ها بر کنترل ذهن و ادراک شهروندان، چیزی است که معادلات مختلف سیاسی، اجتماعی و انسانی جوامع بشری را رقم می زند و در این میان باور خبر، روایت، تصویر، کلام و همه ی آنچه به شکل اطلاعات در اختیار ما قرار می گیرد، لزوما با آنچه زیر پوسته ی آنها وجود دارد منطبق نیست. اما باور اجتماعی به رابطه دال و مدلول، فرصت بهره کشی از توده ها را در اختیار قدرت ها قرار داده است. شاید به همین دلیل است که دکور نمایش « این یک پیپ نیست » شباهت زیادی به شکل تک بعدی و تخت رسانه های تصویری دارد. زبان جعلی کاراکترها درست به شیوه ی ترجمه ی همزمان اخبار و رویدادهای مهم خبری بازگو می شود. برخی گفته ها زیرنویس می شوند و همه ی این نشانه ها، ما را به ابررسانه ای ارجاع می دهد که ده ها سال است مهمترین ابزار قدرت در کنترل و هدایت اذهان عمومی است. اینجاست که برهم ریزی رابطه میان دال و مدلول در جهان نمایش، کارکرد اجتماعی آن را در لزوم تولید و اجرای چنین اثری تبیین می کند.

داداییست ها و سورئالیستها سرکش ترین هنرمندانی بودند که سرسختانه و علنی بر جهان پیرامون خود یورش بردند. آنها توانستند شیوه ی تولیدی زمانه خود را دگرگون کنند. و نوع تفکر و اندیشیدنی را که برای قرن ها یک شیوه تولیدی معیار را حاکم کرده بود دچار چالش کردند. سورئالیستها بر تمام آنچه تا آنروز در جهان هنر به عنوان شیوه تولیدی مطرح شده بود یورش بردند و در پس آن، ناشناخته ها را عیان کردند. شاید باید این جمله را که می گوید تجربه کردن، یورش بردن بر ناشناخته هاست، تصحیح کرد. تجربه کردن در واقع یورش بردن بر شناخته هاست. شناخته هایی که به عنوان امر پذیرفته شده و تثبیت شده بر پیکره هنر و جامعه استیلا یافته اند. هنر، در پی کشف ناشناخته هاست. ناشناخته ها لزوما پدیده های شگفت و خارق العاده ای خارج از حیطه زیستی ما نیستند. ناشناخته ها ممکن است همان شناخت های غلط ما باشند. دریافت هایی که به ظاهر در پوسته منطق، دلیل و توجیه، ذهن ما را اسیر وجود خود می کنند و رفته رفته نگرش ما را در اختیار می گیرند. بر همین اساس « این یک پیپ نیست » بر شناخته ها یورش می برد، بر شناخت ها. و مخاطب خود را در درستی این شناخت ها و شناخته ها دچار تردید می کند.

محمد مساوات تحصیلکرده رشته نقاشی است. شناخت او از نقاشی و دنیای هنرهای تجسمی، بر درک او از تئاتر گره خورده. این دو در کنار هم، علاوه بر جوهر تئاتر که در اغلب کارهای مساوات وجود دارد، حساسیت فوق العاده او نسبت به تصویر، حرکت، دکور، رنگ، نور و ... را ایجاد کرده و نمایش اخیر او، هم در بعد تئاتریکال و هم طراحی دقیق و کاربردی صحنه حاصل این درک و دریافت است.

دکور نمایش « این یک پیپ نیست» در وضعیت فعلی تئاتر ما که به دلیل چند اجرایی بودن سالنها عملا این بخش مهم و اساسی از تئاتر را فراموش کرده ایم، یک توجه تحسین برانگیز و یک موفقیت کامل در طراحی و اجرای دقیق و بدون اشتباه از فضایی کاربردی است که به شدت با آنچه در نهاد نمایش وجود دارد، مرتبط است. هرگز نمی توان دکور این نمایش را از آن گرفت و یا جور دیگری پیشنهاد داد. طراحی صحنه محمد مساوات، دقیق ترین و کاربردی ترین چیزی که این متن نیاز داشته را در اختیارش قرار داده.

توجه ویژه به جزییات دکور و تلاش برای بازنمایی ناتورالیستی خانه و گسترش همین رویکرد در بازیها، پیش نیاز ذهنی لازم برای تماشاگر را ایجاد می کند تا او را از دریچه واقعیت روزمره وارد دنیای نمایش کند. این مساله در تابلوی رنه مگریت هم وجود دارد. پیپ روی تابلو با تمام جزییات کشیده شده تا هیچ شکی برای پیپ بودن آن باقی نماند. اما زبان وارد می شود و این معادله را در هم می ریزد. با وجود اینکه این نقاشی خیلی پیپ است، اما پیپ نیست. زبان اشاره به واقعیتی فراتر از واقعیت تصویری پذیرفته شده دارد. در اجرای مساوات پرداخت به جزییات، واقعی بودن هر آنچه در خانه وجود دارد، زمینه ای است تا ابتدا در مخاطب باور ناتورالیستی لازم را ایجاد کند و در ادامه این باور را دچار فروپاشی کند.

در نمایش «این یک پیپ نیست» فقط بازیگران نیستند که بازی می کنند. همه ی عناصر این اجرا، بازی می کنند. بازیگران بهتر از دکور و دکور بهتر از بازیگران. نور به خوبی دارد بازی می کند و صدا گویی بازیگری را در بهترین مکاتب موجود فرا گرفته. مساوات توانسته از تمام عناصر نمایش بازی بگیرد. و هر یک زیباتر از دیگری نقش خود را ایفا می کنند. و مهمتر از همه اینکه آنچه نیست هم در این نمایش بهتر از هر بازیگری دارد بازی می کند.

آیا قصه این نمایش می توانست چیز دیگری باشد؟ آیا اساسا چیستی قصه در این نمایش دارای اهمیت است؟ آنچه در زیرمتن وجود دارد و آنچه ساحت معنایی اثر را می سازد آیا از قصه می آید یا از آنچه در قصه رخ می دهد. و آن چیزی نیست که نتواند در هر قصه ی دیگری رخ دهد. آیا اگر رنه مگریت به جای پیپ، مثلا یک لیوان می کشید و زیر آن می نوشت این یک لیوان نیست، تفاوتی در آنچه می خواست بگوید ایجاد می شد؟ به نظر من خیر. بنابراین پیپ در اثر رنه مگریت و قصه در نمایش مساوات، صرفا یک انتخاب است. با این وجود آنجایی که قصه کمی سویه ی معمایی و پلیسی به خود می گیرد، علاوه بر کشدار شدن بیش از حد، کمی ذهن مخاطب را درگیر معما می کند در حالی که ساحت معنایی مورد نظر نمایش، هیچ نیازی به معما و پیچیدگی داستانهای پلیسی ندارد.

آشفتگی جهان امروز را تنها انسانهای اندکی درک کرده اند. جهان وارونه ی امروز، تا زمانی که جاذبه ی خود را از دست ندهد، خیل عظیم باورمندان را روی خود نگاه می دارد. کافی است این جاذبه به انتها برسد. کافی است بشر از فرط غرق شدن در دنیای عینیت، به عمقی برسد که واقعیت دیگری را دریافت کند. تخیل انسان امروز از دست رفته است و جهان چنان برایش مرئی شده که هرگز گمان نمی برد چیزی جز آنچه در روزمره می بیند و می شنود وجود داشته باشد. تفکر کردن انتظار بزرگی است از انسان امروز. حتی برای چهار دقیقه و سی و سه ثانیه. انسان امروز حراف است. جهان مرئی پیرامونش او را حراف کرده. حجم اطلاعات و داده هایی که به او می رسد، حرافش کرده. هر توقفی که در شتاب روزمرگی های او رخ می دهد، دهانش را باز می کند. حتی اگر چهار دقیقه و سی و سه ثانیه باشد.

تئاتر مستقل تهران، میزبان یکی از بهترین اجراهای سال نود شش بود. اجرایی که در یادها خواهد ماند. 

امید طاهری(عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران