در حال بارگذاری ...
آشفته، قنبری و پورآذری در نقد موی سیاه خرس زخمی کار جابر رمضانی:

نوآورانه و آخرالزمانی

در نشست نقد و بررسی نمایش موی سیاه خرس زخمی نوشته پیام سعیدی و جابر رمضانی و کار جابر رمضانی، منتقدان کانون ملی تئاتر ایران آنرا نمایشی نوآور اما نه تجربی خطاب کردند و در آن وجه کارگردانی به شکل بارزی خودنمایی می‌کند.

به گزارش کانون ملی منتقدان تئاتر ایران، در این نشست که شامگاه سه شنبه 16 بهمن که تحت پوشش برنامه دوشنبه‌های نقد تئاتر و استثنائا در سه شنبه شبی برگزار می‌شد، رضا آشفته، منتقد و پژوهشگر بنابر تجربیاتی که جابر رمضانی به صحنه آورده، او را از جمله کارگردان‌هایی دانست که در حوزه تئاتر دانشگاهی، تجربه گرا و فرم گرا کار کرده است که نمایش موی سیاه خرس زخمی را امسال در دو تالار مولوی و سپس حافظ اجرا کرده که آن اجرای اول به لحاظ زمانی بلندتر و به لحاظ القای فضا؛ آخرالرزمانی تر به نظر می‌رسیده که در اجرای فعلی پالایش شده و تمیزتر به نظر می‌رسد و به همین دلیل از نظر خودش اجرای اول را به دوم ترجیح می‌دهد. در عین حال این تغییرات بیانگر روحیۀ نقدپذیری اوست که حتما در تعامل با اعضای گروه در طول تمرین اجرایش را بسامان تر می‌کند و بعد هم در زمان اجرا برایش بازتاب نظرات مهم است که حالا حاضر شده بخشی از کار را در این اجرای دوم نادیده بینگارد.

او در ادامه به متن و نزدیکی‌ها و شباهت‌هایش به متن هملت ویلیام شکسپیر اشاره کرد که البته جابر رمضانی هم درباره اش در برنوشت اثر اشاره کرده است.

جابر رمضانی در مورد نمایشش گفت: 5 بار بازبینی شده و از 120 دقیقه دوره اجراهای اول به 90 دقیقه در دوره دوم رسانده. او کارش را یک کار تجربی معرفی کرد و گفت: متنی که نوشته در طول تمرینات تغییر کرده و در خصوص اینکه آیا متن به نمایشنامه هملت نزدیک است یا نه؟ گفت: نمایشنامه هملت را بارها خوانده و موشکافی کرده و شباهتها و نشانه‌هایی مشترک از هملت را در متن به کار برده.

این نمایشنامه نویس که به همراه پیام سعیدی متن موی سیاه خرس زخمی را نوشته اند، گفت: در مورد شخصیت مرد یا بود، او را شبیه هملت پدر و پسر حس کرده ایم و بعد شخصیتهای جیران را گرترود که هم مادر و هم همسر هست، دیده ایم، دادا یا برادر هم برگرفته از شخصیت عمو یا کلادیوس است و ساقی را هوراشیو می‌دانیم.

او میزان آگاهی و نا اگاهی شخصیتها را که در کنشهای هملت وجود دارد، مانند سایه ای در نمایشنامه اش جستجو کرده .

حمید پور آذری، کارگردان نمایش که در این شب مهمان گروه جابر رمضانی بود، گفت: گاهی کارگردانها متنی را برای اجرا آماده میکنند و بعد از اجرا همه چیز تمام میشود اما در خصوص نمایش جابر رمضانی و گروهش باید گفت که یک فرایند تمرین آغاز کردند و خود اجرا را تمرینی بر میشمارند در جهت بهبود نمایش. تغییر را ابتدا در شکل و بعد در محتوا میداند .او چالش بین بازیگر، نمایش و مکان را در رابطه با ارتفاع و طول و عرض سالن مناسب ندیده.

پورآذری نمایش‌های جابر رمضانی را به 3 دوره میشناسد زیرا فضاهای متفاوتی از نگاه او را در آثارش می‌بیند. دوره اول با نمایش‌های اسکیس و تیم شنا و دوره دوم با صدای آهسته برف آغاز و در نمایش‌های سوراخ و  نمی‌تونیم راجع بهش حرف بزنیم،  ادامه می‌دهد و حالا دوره سوم با موی سیاه خرس زخمی تداوم یافته است.

حمیدرضا قنبری، منتقد هم در این نشست گفت: جابر رمضانی، دارای گروهی پویا و توانمند است و سعی می‌کند در روند تجربیات خود، جریان ساز نیز باشد. به واقع شاهد هستم جوانانی به تماشای آثار این گروه می‌آیند که آثار تحسین شده‌ی قبلی گروه رمضانی، ایشان را ترغیب کرده تا واپسین تولیدات وی را نیز دنبال کنند و این اتفاق مهمی است. از این رو معتقدم باید از گروه تئاتری که تلاش می‌کند پویا، نقدپذیر و مستدام باشد، پشتیبانی کرد، چراکه موفقیت و رشد و تعالی این گروه‌ها، موفقیت بدنه‌ی تئاتر نیز خواهد بود. متاسفانه نقدهایی راجع به واپسین اثر رمضانی خوانده‌ام که منصفانه نبود. گروه تئاتری که سعی می‌کند نظرات مخاطبان و تماشاگرانش را بشنود و بر اساس منطق و دغدغه‌های خود، اثر تولیدی‌اش را اصلاح کند، حتما گروه قابل احترامی است.

او افزود: نمایش "موی سیاه خرس زخمی" بعد از شش‌ماه تمرین ابتدا در تالار مولوی اجرا شد و بر اساس بازخوردی که از تماشاگران آن تماشاخانه دریافت کرد اکنون خود را تصحیح کرده و حال در تالار حافظ با مخاطبان جدید به صحنه می‌رود و واهمه‌ای از محک خوردن دوباره ندارد، من این جسارت و نیز این نوع احترام به نظر مخاطب را قابل تحسین می‌دانم.

قنبری در ادامه گفت: گفته می‌شود نمایش "موی سیاه خرس زخمی" اقتباس بدی از نمایش‌نامه‌ی هملت است. اساسا فکر نمی‌کنم دغدغه‌ی جابر رمضانی اجرای اقتباسی از هملت بوده باشد و قطعا "موی سیاه خرس زخمی" نمایش هملت نیست؛ بلکه این گروه دغدغه‌ای داشته که حال آن دغدغه‌ی فکری خود را در قالب داستانی هملت ارائه کرده است. تم نمایش "موی سیاه خرس زخمی" خیانت، ناسپاسی و خودخواهی است. قالب داستانی هملت می‌تواند ظرف مناسبی برای تدوین این موضوعات باشد. کاراکتر اول این نمایش با نام "بود" از هر سو مورد خیانت و ناسپاسی اطرافیانش قرار گرفته و اکنون که رو به زوال و نابودی ست، دیگران نیز سعی می‌کنند تا نابودی وی را سرعت بخشند.

این منتقد در تحلیل متن و شخصیتهای این نمایش هم گفت: "بود" و پدرش دارای بزرگ‌ترین ابرهای مصنوعی باران‌زا بوده‌اند. یعنی دارای مکنت و ثروت بوده‌اند و به برکت همین مکنت، اطرافیان وی نیز متنعم شده‌اند. اکنون هیچکس سپاسگزار وی نیست و همه گذشته را فراموش کرده‌اند. در حالی که "بود" به برادر و دیگران گوشزد می‌کند که "آیا فراموش کرده‌اید که هر چه دارید از من دارید؟" ولی این دیگران هستند که "بود" را به زوال عقل و بیماری دمانس یا فراموشی متهم کرده و او را به همان سو، سوق می‌دهند. حتی بحث اعتیاد به مواد مخدر "بود" نیز بحث فرعی است. یکی از عوامل بیماری دمانس یا فراموشی، مصرف مواد مخدر ست و همچنین ابزاری ست برای خانواده‌ی "بود" تا از این طریق، زوال وی را سرعت بخشند.

حمیدرضا قنبری افزود: "بود" از هر سوی مورد خیانت عاطفی قرار گرفته در صورتی که خودش متهم به خیانت و ایجاد رابطه با معشوقه‌ای ست و این ظاهر داستان است. "بود" اگر با معشوقه‌اش رابطه برقرار کرده، به این دلیل است که خود را صاحب خانواده‌ای نمی‌داند و وقتی خانواده‌ای در کار نباشد، پس خیانتی از سوی او صورت نگرفته. او سعی می‌کند برای فرار از آنچه بر او گذشته خود را در مواد مخدر و آغوش معشوقه‌اش غرق کند و دیگران هم برای سرعت در نابودی و زوال وی، بر همین اهرم فشار بیشتری می‌آورند.

رضا آشفته اجرای موی سیاه زخمی را به دلیل تکنیک و شیوه اجرایی اش امروزی دانست که در آن جسارت بیانی برگرفته از همان حال و هوای نمایش‌های دانشگاهی است و زیباتر اینکه او در دراماتورژی از متن هملت به دنبال ارائه اجرایی متفاوت بوده که این هم ریشه در ضعف و کاستی گروه ندارد چون در ایران اغلب گروهها چون از پس اجرای کلاسیک و وفادار به متن شکسپیر برنمی آیند با دگرگون کردن متن‌های این نمایشنامه نویس برجسته، دلخواه خود را از آن به صحنه می‌آورند و گاهی هم خیلی متن را دگرگون می‌کنند که دیگر چیزی از متن اصلی باقی نمی‌ماند و یا اینکه از آن یک پارودی اجرا می‌کنند که گاهی نیز بیش از حد پارودیک می‌شود اما جابر رمضانی به دنبال نو کردن وضعیت هست که در آن آدمها امروزی تر شده اند و دردناکی این همه خیانت و جنایت به هم پیوسته نتیجه و پیامد تکثیر آن در میان عموم مردم است که اگر در خانواده شاهزاده هملت فقط یک خانواده شاهی وجود دارد حالا کل مردم شهر دچارش شده اند و هوراشیو که ساقی مواد است به جای پزشک و درمانش دارد مواد مخدر بین مردم پخش می‌کند بلکه این مواد تسکین دردهای ایشان باشد.

حمیدرضا قنبری در ادامه بحث پیرامون اجرای موی سیاه خرس زخمی گفت: در مورد ساختار نمایش، شاید گروه اجرایی مدعی ارائه‌ی اثری تجربی باشند اما برای من چنین ادعایی قابل پذیرش نیست. این اثر، نمایشی مدرن با مولفه‌های تئاتر سورئال است که از فاصله‌گذاری تئاتر تجربی بهره برده است. قالب ساختاری این نمایش، چیزی نیست که قبلا تجربه نشده باشد که بتوان به آن تئاتر آزمایشگاهی ترکیب صدا و موسیقی "موی سیاه خرس زخمی" در بیشتر مواقع در خدمت اثر است و استفاده‌ی بهنگامی از آن شده گرچه گاهی باعث می‌شد تا در شنیده‌ شدن دیالوگ بازیگران خلل بوجود آید اما در مجموع قابل قبول تولید و ارائه شده. طراحی نور صحنه نیز قابل قبول و گرافیک ویدئویی نیز به میزان و خوب استفاده شده بود.

او افزود: در بخشی که کاراکتر "بود" به میان تماشاگران می‌آید و با ایشان مستقیم صحبت می‌کند، به نظر استفاده‌ی درستی از شیوه‌ی فاصله‌گذاری است. وی با این شیوه، خرد و دغدغه‌ی پشت اثر را به مخاطب یادآور می‌شود و به او می‌گوید این زوالی که در صحنه شاهد آن هستی، برای هر کس ممکن است رخ دهد و یادآوری می‌کند بشر دقیقا از زمان تولد، برای به پایان رسیدنش، شمارش معکوس دارد و این نکته‌ای است که تماشاگر باید به آن فکر کند.

 این منتقد همچنین به هنوز کوتاه تر شدن متن و اجرا اشاره کرد که از حوصله تماشاگر دقایقی بیرون است.

پورآذری در مورد بحث ریتم که شاید عامل این مطول به نظر رسیدن باشد، هم گفت: شاید نمایش و بازیگران تطابق لازم با فضای تالار حافظ  پیدا نکرده و ریتم کاهش پیدا کرده.

او درباره امکان برداشت گروه از متن هملت یادآوری کرد: انسان امروزی نگاه اکنون و امروز را در نمایش میبیند و اگر هم برداشتی از هملت است هملت را امروزی کرده هملتی که پیش برنده ست ،هملتی که تبدیل به ابزار شده، خصوصا گورکن‌ها که وضعیت اکنون و چگونگی انسانهای امروز در جهان است. دوگانگی و شک و تردید که درهرکدام از ما هست. بحران انسانهای امروز که مدام در حال شک کردن هستیم و انسانی که بلاتکلیف است.

او فرایند متن، تمرین و اجرا را از نگاه خلاقانه جابر رمضانی برمی شمارد نمایشی که کماکان آزمون و خطا محسوب میشود و قرار نیست به نتیجه قطعی برسد زیرا در این صورت آنرا پایان نگاه خلاقانه میداند.

رمضانی در خصوص مقایسه بین دو دوره اجرا در سالنهای مختلف گفت: از سالن حافظ رضایت خاطر بیشتری دارد زیرا وجه خیابانی و نزدیک تر به اثر را دارد.در رابطه با نوروصدا تکنسین‌هایی که مهارت کافی ندارند را متاسفانه در ایران میداند.جابر فرآیند تولید اثر را از ابتدا هزینه ای معادل 120 میلیون تومان اعلام کرد که امیدوار ست همین مقدار فروش بلیت داشته باشد.جابر رمضانی گروههای دانشجویی و کار در فضای دانشجویی را بسیار مفید دانسته و هم چنین عوامل نمایشش را بسیار خوشدل و همراهانی صبور معرفی کرد که هماره دست از تلاش بر نمیدارند و به او جسارت کافی را میدهند ، رسمیت دادن فرایند اجرا و در دید تماشاگر را مدیون گروه پویا‌ی خود میداند.

قنبری در پایان دو پیشنهاد برای گروه اجرایی داشت و گفت: شاید برای تولید آثار بعدی‌شان مورد توجه قرارگیرد. یکی بحث پوستر و بروشور این نمایش است که الکن و نامفهوم است و اساسا حتی نام اثر هم خوانا نیست. کارکرد پوستر ارائه‌ی اطلاعات در کوتاه‌ترین زمان است. از خود کارگردان سوال می‌پرسم آیا به نظر شما اگر پوستر این نمایش به صورت بیلبورد در سطح شهر نصب شود، می‌تواند اطلاعات اولیه‌ی نمایش را به مخاطب ارائه‌ کند؟ اگر نمی‌تواند پس کارکرد پوستر چیست؟

او افزود: نکته بعدی اینکه در سامانه‌ی فروش بلیت اینترنتی این نمایش تاکید شده، تماشای این اثر برای افرادی که دارای مشکلات تنفسی هستند توصیه نمی‌شود. ابتدا به ساکن باید تشکر کرد که چنین هشداری داده شده و خود من نیز اگر به تماشای اثر دعوت نمی‌شدم بنا به این هشدار به تماشای آن نمی‌نشستم. بوی دود سیگار و دود اگزوز موتور سیکلتی که در نمایش استفاده شده آزاردهنده است که البته با تمهیداتی بدون اینکه به مود و اتمسفر نمایش ضربه بزند به راحتی قابل حذف بود. وقتی گروه جابر رمضانی برای جلب توجه تماشاگرانش سعی می‌کند نظرات ایشان را برای بهبود و توسعه‌ی اثرش استفاده کند، حیف است مانعی به عنوان بوی دود در اثرش بگذارد که دامنه‌ی مخاطبانش را کم می‌کند.

رضا آشفته در پایان یادآور شد که این گروه بضاعت بسیاری در زمینۀ کارگردانی دارد و جابر رمضانی در کل خود را در مقام یک کارگردان نوآور در مجموعه آثارش شناسانده است. او کارگردانی است که به مهندسی صدا و نور بها می‌دهد و در ارتباط با مخاطب به برداشت شهودی تاکید می‌کند؛ یعنی همانند تعزیه و تئاتر نوی ژاپن فضایی را می‌سازد و آن را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد که بعد از ترک تالار با خود آن را به بیرون ببرد و هر نفر بنابر میزان تاثیرات تلقینتاتش از اثر را واگویه می‌کند که درواقع همه هم موافق با آن نیستند و برخی هم در برابرش موضعگیری و انتقاد می‌کنند اما این بهترین شیوه مواجهه در روزگار ماست که سهم خواهی و مشارکت تماشاگر را در زمان اجرا بیشتر کنیم. چنانچه در آمریکا انواع تک گویی‌های نمایشی به صورت تک نفره یا چند نفره اجرا می‌شود که این را به نام دیالوگ و چند صدایی بودن خطاب می‌کنند و در آن برای مشارکت مخاطب برنامه ریزی می‌شود، و برای اینکه صدایشان در تالار و زمان اجرا شنیده شود، منفذهایی وجود دارد اما در ایران هنوز مخاطب عادت به حضور، همراهی و مشارکت با گروههای نمایشی را ندارد که باید در این زمینه بسیار کار شود.

جابر رمضانی کارگردان نمایش «موی سیاه خرس زخمی» که بعد از اجرای محدود در تالار مولوی مدتی است که اجرای خود را در تالار حافظ آغاز کرده است، و هر شب ساعت 20 در این تالار میزبان علاقه مندانش خواهد بود. در این نمایش حامد رسولی، مریم نورمحمدی، محمد علی‌محمدی، فربد فرهنگ، اصغر پیران، مینا زمان، سجاد حمیدیان و رشاد معینی به ایفای نقش می‌پردازند.

عکس ازمیلاد محمدی  




نظرات کاربران